به نظر میرسد گاهی مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته در دوران نقاهت یگانه تسکیندهندة آلام جسمانی و گاه روحی میتواند باشد. در چنین شرایطی برای اینجانب وقتی موضوع بزرگداشت و گرامیداشت روز ملّی خلیج فارس از ناحیة اندیشمند فاضل و مجاهد نستوه جناب آقای بجنوردی مطرح شد، ناخواسته صفحات نه چندان دوری از فصول گذشتة تلاش در دستگاه دیپلماسی و در معیت یاران همراه بر ذهنم رقم خورد، که در این فرصت به برخی از جنبه های آن اشاره خواهم نمود.
حوزة مأموریتی که در سال 1377 بر آن گمارده شدم، بخشی از پژوهشها و تحقیقات مبنایی برای کمک به فضای بیشتر سیاست خارجیِ شکوفایی بود که میکوشید در عین عزّت و با درایت از منافع ملّی و بنیادی کشورِ دیرپای ایران، و اصول و ارزشهای نظام جمهوری اسلامی صیانت به عمل آورد.
بدیهی است که در صدر این نکات مقولة مطالعات در حوزة همسایگان، مرزها و طبیعتاً خلیج فارس اولویتی غیرقابل انکار بوده و هست. در شرایط آن عهد نه چندان دور، ایجاد یک سلول فکر و اندیشه برای تعیین ضرورتهای مطالعاتی گام نخستی بود که شکل گرفت. در این گوشههایِ اندیشهورزی، اینجانب و همکاران میزبان اهالی تحقیق و معرفت در حوزههای مرتبط بودیم. میهمانانی که گاه به لحاظ سلیقة سیاسی یا گرایشهای فکری با ما همراه نبودند اما به دلیل اصل خدمت به تاریخ و فرهنگ غنی ایران اسلامی دستگیر و همراه دلسوزی در پیشبرد اهداف بودند. مرور این خاطرات شاید به صرف بیان و انتقال تجربهای مختصر در آغاز راهی دشوار که اینک توسط بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و تحت مدیریت دوست ارجمند و برادر بزرگوارم جناب آقای بجنوردی برگزیده شده است، خالی از لطف و اثر نباشد.
این گام سترگ و ارزنده صیانت از مرزها و حقوق تاریخیِ ایرانی است، که اگرچه امروز در جغرافیای سیاسی کوچکتری از مرزهای فرهنگی خود جای گرفته است، اما این تلاش ، خاطرة عزّت و شرافت کهن پدران خود را زنده نگاه دارد.
سخن از نیاکانی است که در مرزهایی گستردهتر از تصوّر کنونی ما، از کاشغر تا قازان، یا از قازان تا قیروان، و از قیروان تا زنگبار و سرانجام از زنگبار تا طوطیستان هند و بنگال؛ نام ایران، ایرانی، پارس و پارسی را گسترانیدند.
اگر دریای مازندران ما که امروز آن را خزر مینامند آبراهی بسته برای ارتباط با صفحات شمالی مرزهای تاریخی بود، خلیج فارس دروازهای دریایی برای گسترش حضور فرهنگی، تجاری و حتی سیاسی ایران از یک سو به افریقا و از دیگر سو تا آسیای جنوب شرقی به شمار میآمد. بیسبب نبود که دریانوردان ایرانی چند قرن پیش از آنکه اروپاییان به عصر اکتشافات دریایی قدم نهند، بادبان برکشیده و از زنگبار و یمن، تا صیام و جاوه را درنوردیده بودند.
روایت دوران کمک به اعادة حاکمیت ملوک یمن در عهد ساسانی یا گسترش اسلام به جزایر جنوب شرق آسیا و دیگر خاطرات بازمانده از این تاریخ کهن، شاهدی بر صدق این سخن و تأییدی است بر ضرورت توجه فراگیر جامعة علمی کشور به بازشناسی هویت، تاریخ، جغرافیا، اقتصاد و سیاست خلیج فارس.
شاید اصلیترین موضوع برای ما در رابطه با مطالعات خلیج فارس تعیین ضرورتها باشد. سخن از ضرورت به معنای آنست که بیندیشیم امروز چه مقولهای در ارتباط با خلیج فارس مورد دستبرد و یا تغییر در مفاهیم و معانی قرار گرفته است.
بیمناسبت نیست اگر بگوییم وقتی خبری از مشکلات آبزیان این پهنة دریا به ساحل زدن دلفینها را میشنویم متأثر شده و درمییابیم که محیط زیست این جانداران در معرض تهدید است. پس اگر نیک بیندیشیم ضروریست نخست مسئولیت خود را نسبت به آنچه که خلیج فارس را تهدید میکند، دریافته و در مسیر اهتمام به ایفای نقش منطقهای و تاریخی خود عمل کنیم. اگر بخواهم مثالی را در این زمینه برگزینم باید از خود پرسش کنم که وقتی دلفینهای خلیج فارس برای هُشیاری ما نسبت به محیط زیست دریایی خود را به ساحل زده و خود از خویش مردن را برمیگزیند، ما در برابر تهدید نسبت به هویت تاریخی و ملّی خود در برابر خلیج فارس چه سیاقی را باید انتخاب کنیم؟
دفاع از خلیج فارس و تعصب نسبت به تاریخ و هویت تاریخی آن نه ریشه در ناسیونالیسم دارد و نه حاصل تبلیغات عوام فریبانانه حکومتها است. بلکه اهتمامی غیرتمندانه که به هُشیاری عمومی بیافزاید.
سهم تاریخی ایرانیان و نقش حاکمیتی آنان در خلیج فارس امری نیست که با تبلیغات حاصل از دلارهای نفتی دهههای اخیر نادیده انگاشته شود. شاید این لوح زریّن تمدن ایرانی در منطقة خلیج فارس از چنین تبلیغاتی غباراندود شود. اما زنگارزدایی از این جعلیات امر دشواری نیست؛ اگر همت ملّی ایرانیان همراه شده و اینک که اهل اندیشه و قلم میکوشند به هُشیاری عمومی بپردازند، از آنها حمایت و تجلیل کنند.
در مقولة خلیج فارس ما سالهاست که دچار گونهای شتابزدگی در تصمیمات و در جازدگی در تحقیقات هستیم. در چنین فضایی رقبای ما کوشیدند، سرمایه گذاشتند و بهره بردند. الفاظ و عبارات بَرساخته و هویت جعلی را سامان دادند و ما نیز گاه به ضرورت شتابزدگی در تصمیمات فردی در زیر تابلوی تحریف شدة آنها از خلیج فارس، به عنوان نماینده عظمت ایرانی مسلمان جای خوش کردیم و نابخردانه خرسند از آن بودیم که میتوانیم با عباراتی چون «اسلامی» و «دوستی» فصل مشترکی را پیدا کنیم و بحرانهای حاصل از کم کاری علمی – پژوهشی خود را کاهش دهیم. غافل از آن که خلیج فارس نه پسوندی دارد و نه اطلاقی دیگر غیراز دو واژة سادة ؛ «خلیج فارس».
در آن سالها ما در زمینة ضرورتها میاندیشیدیم که باید مأخذسازی و تکنگاری مقدم بر جامعنگری رایج در سنت دایرهالمعارفنویسی شود. چرا که چهار دهه کمتوجهی در مطالعات دقیق و علمی پیرامون خلیج فارس از ناحیة ما و سفارشات و تولیدات بیشمار رقبا سبب شده بود در هر نوع توصیف عمومی از مقولات مختلف با خلیج فارس حجم منابع و مصادر تحقیقی بر منابع کلاسیک و مراجع تاریخی رجحان یابد.
تحقیقاتی که با پول رقبا و با خامة محققان اروپایی یا امریکایی و طی سالهای اخیر چینی و ژاپنی گردآوری شده و امروز در عصر ارتباطات در قالب مقالات و کتب، تارنماها و شبکههای رسانهای عرضه میشود. اینجا دیگر سخن از سیاست و سیاستورزی صِرف نیست که با نگرش سنتی خود بگوییم عصر استعمار یا شوونیسم عربی سبب شده چنین اقبالی به مطالعات مربوط به تاریخ منطقه جلوه نماید. بلکه در کنار این دو عامل قدیمی شوق و اشتیاقی به بازیافتن هویت و تاریخ خود نیز جلوه نموده که اگر آنرا درست تشخیص ندهیم به خطا رفته ایم.
اینجانب بر تأثیر تفکر استعماری و شوونیستی تأکید دارد اما بر این واقعیت نیز تصریح دارم که موج هویتیابی جدیدی که در منطقه ما طی دو دهة اخیر ظهور یافته و اشتهای سیرناپذیر جامعة جوان مردمان این نواحی در بازشناسی هویت خود، سبب شده بازار تحقیقات و تتبعات دربارة خلیج فارس و خاورمیانه رونقی بیش از آنچه که در گذشته بود بگیرد. پس در این میان می تواند بروز اعوجاجات اذهان مشوّش و مخرّب با سیاستهای توسعهطلبانة بیگانگان درهم آمیخته و تولیداتی را سبب شودکه محک زدن و قضاوت کردن دربارة آنها خود نیاز به دهها سال نقادی نکتهسنجان و صاحب نظران مسلط دارد.
جمعآوری نقشههای تاریخی خلیج فارس، بازکاوی اسناد و ساماندهی به آرشیو غنی مرزی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، انتشار اطلسهای چند زبانه، اعزام محققان به منطقه و حمایت از تحقیقات محلی بیشتر از ناحیة پژوهندگان بومی برای نگارش تک نگاشتهایی مختصر اما مهم، همچون آجرهای ساخت یک بنای فاخر، اولویت اصلی رویکرد سازمانی ما بود.
از این رو مراکز تحقیقاتی متعددی چون بنیاد ایرانشناسی، بنیاد فارسشناسی، بنیاد بوشهرشناسی، دانشگاه خلیج فارس، دانشگاه شیراز را در منطقه و مؤسسات متعدد بیشماری را در مرکز به یاری فراخوانده با استفاده از امکانات وزارت خارجه در ارتباط با خارج از مرزها خواسته در حوزة همسایگان و سپس مراکز علمی زمینة برقراری ارتباطات این مجموعهها را سامان بخشیده بر آن شدیم، از تحقیقاتی چون اطلس نقشههای خلیج فارس که با مشارکت مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجه و بنیاد فارسشناسی انتشار یافت، یا اطلس سه زبانة خلیج فارس که توسط مرکز اسناد با مشارکت مدرسة مطالعات جغرافیایی سوربن فرانسه و دانشگاه تهران به همراه دو سمینار در تهران و پاریس انتشار و ارائه گردید، حمایت کنیم.
در کنار این وجه در قالب تکنگاشتهای متنوعی زمینههای مأخذسازی در حوزة تحقیقات جدید برای مطالعات بعدی را نیز در دستور قرار دادیم. در این میان موضوع انتشار دانشنامة سیاسی خلیج فارس به دلیل تبعات حقوقی ناشی از تولد دولتهای جدید در منطقه و تثبیت اسناد حقوقی مرتبط با آنها نیز گام دیگری بود که در آن به پیش رفتیم.
یک دهة پیش، رویکرد ما چنین بود که ضرورت تولید مأخذ و مستندسازی بر اولویتها برتری دارد. اینک اگرچه از ارزش ضرورتها کماکان کاسته نشده اما بر اولویتها در رویکردهای مطالعاتی نسبت به خلیج فارس نیز افزوده شده است. اولویتی که ما را موظف میدارد تا تدوین دانشنامة خلیج فارس را با کمک محققان ایرانی و غیرایرانی و بدور از شتابزدگی و با عبور از در جازدگی سنت تحقیقاتی خود پیشنهاد همت خویش قرار دهیم.
در آستانة چنین تلاش میمون و خجستهای که به همت این بنیاد محترم آغاز شده است اشاره به برخی از اولویتها به نظر اینجانب قابل تأمل است.
· باید پذیرفت مخاطبان این دانشنامه دیگر نه تنها اهل تحقیق و تاریخ یا فرهنگ و جغرافیا نیستند، بلکه خیل گسترده ای از مسافران، صاحبان شرکتها، اصحاب رسانه، سیاست ورزان و منتقدانی از کشورهای مختلفی جهان هستند که صرفنظر از قلت دانش عمومی خود درباره این جغرافیا و پیرامون آن فارغ از قیود و رسومات اهل معنا و اندیشه به مطالعه و قضاوت برخواهند نشست. فلذا در نگاه این مخاطبان کاربردی بودن این دانشنامه هنگامی نمایان است که دامنه مداخل متنوع باشد.
· گسترش دامنه عناوین - ولو به ضرورت کاستن از حجم آنها - ما را از مسیر جمع آوری و مُنقح سازی توصیفات عمومی دور ساخته و به مسیر خلق هویتهایی نو خواهد کشاند که با طرح آنها و گزینش مناسب خواهیم توانست تصویرحضور تاریخیِ ایرانی خود در منطقه را بیش از آنکه در کلیات و عناوین عمومی قوام و دوام دهیم، در اجزا موضوعات توسعه بخشیم.
· یک وجه دیگر این رویکردی، مشمول ساختن تمام عناوین مرتبط و حتی غیر ایرانی موجود در منطقه با عنوان کلی « خلیج فارس » است. در تشریح این مصداق باید به رویکرد مصادره مفاخر و میراث فرهنگی خود در سنوات گذشته توسط ترکها، اعراب یا جمهوریهای مستقل مشترک المنافع توجه داشت. به عنوان مثال وقتی ازبکستان بوعلی سینا، خوارزمی ، امام بخاری و ... را ترک و اعراب ایشان را عرب می شمارند ما می توانیم با مستندات و احتجاجات خود وجه علمی این جعل را مورد سوال قرار داده حتی با اینکار - اگر همت کنیم - بر ترویج فرهنگ ملی خود چه در داخل و چه در صحنه جهانی بیافزائیم. اما تصور نمائید وقتی ما با افزایش دامنه شمول عناوین خصوصا در ساحل عربی منطقه، به معرفی آنها تحت عنوان عمومی خلیج فارس بپردازیم، میراث داران این مداخل برای گریز از اطلاق این نام و پیوند به آن به چه استدلال هایی باید رجوع کنند؟
· در یک بیان دیگر، می توان پنداشت تصویر دانشنامه ای با عناوین بیشمار از هرآنچه که امروز موجب تفاخر آن سوی آب است، در حالیکه توصیف آن مداخل به سطوری محدود و تقریبا مشابه منتهی خواهد گشت، در برابر حجم عناوین میراث بالادستی آب در سواحل شمالی ( اعم از رجال، اماکن، و ...) با گستره در ساحت فرهنگ، جغرافیا، تاریخ، متون، و .. چه قضاوتی را در ذهن مخاطب برخواهد انگیخت؟ آیا غیر از این است که هر مطالعه کننده این مجموعه به سیطره وسیع و پُردامنه میراث ایرانی و فقر تاریخی و فرهنگی بخش دیگر خلیج فارس معترف خواهد شد؟
· یکی از مقولات مهم که ما را اسیر خود کرده ابعاد و پیکره کهن و پُربار فرهنگ، تاریخ و تمدن ایران زمین است. بنظر می رسد که جغرافیای ذهن ما چنان در تسخیر این هویت درخشان قرار گرفته که گاه لغزشها، خباثتها و دخالتها در تحریف ابعاد این تاریخ را در بعضی مقاطع بی اثر و کم دامنه برمی شمارد. لذا به جای توجه به حرکت خزنده آنها به صرف تنآوری فرهنگ و تمدن خود به مواجه با این رویه ها برنخاسته، اجازه می دهیم این مسیر در طول زمان بر شاهراه منتهی به تمدن و فرهنگ کهن ما طعنه زند. به عنوان مثال بی توجهی به اطلاق واژه خلیج، خلیج عربی، خلیج عربی – فارسی، خلیج اسلامی، خلیج دوستی و ... طی این سالها، و پناه گرفتن جامعه فرهنگی ما در پَس اسناد قابل تغییر سیاسی چون سند شورای امنیت که خاستگاه تدوین آن برپایه درک افکار عمومی یا سیاست بین الملل شکل گرفته و نه تاریخ - و چه بسا مجددا در قالبی دیگر و براساس همین دو معیار تصحیح و تجدید شود – خطری است که ناشی از کم توجهی اهل تحقیق به وظیفه ملی و میهنی خود است. البته این درست است که ما در این سالها دهها آلبوم و اطلس، مقاله و کتاب در اثبات نام خلیج فارس انتشار داده و می دهیم، اما کراهت توجه به واژه خلیج عربی هم متاسفانه سبب شده که اهل پژوهش و صاحبان آرا با اثبات یکی، به ضرورت رّد دیگری کمتر توجه کنند. از این رو شاید یکی از مهمترین عناوین ضروری برای نگارش در این دانشنامه که از سر همین باور مورد توجه واقع نشده، مدخل خلیج عربی و امثالهم است که می طلبد عالمان و محققان این دانشنامه در قالب رّدیه های مستند و متقن، چرایی، سوابق و دلایل بهرگیری از این عنوان را مستدل به نقد برگیرند.