لقمان حکبم

لقمان حکیم رضی الله عنه پسر را گفت :
امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندی، بنویس .شبانگاه همه آنچه را که نوشتی، بر من بخوان؛ آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور 

شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. دیروقت شد و طعام نتوانست خورد. 

روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد. 

روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد .

 روز چهارم، هیچ نگفت. شب، پدر از  او خواست که کاغذها بیاورد ونوشته‏ ها بخواند.

 پسر گفت: امروز هیچ نگفته‏ام تا برخوانم.

  لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور و بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏اند، چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری



شنبه 19 تير 1389  4:6

آخرين تاريخ بازديد : شنبه 1 دى 1403  2:27:46
تعداد بازديد از اين خبر : 9260
 
   copyright 2009-2010, all right reserved. WWW.KHARAZI.IR نقشه سایت        سایتهای مرتبط        تماس با ما