این روزها خاورمیانه روزهای بحرانی و سرنوشت سازی را میگذراند. خیزش مردمی علیه حکومتهای خودکامه در برخی کشورهای این منطقه حساس فقط به دلیل گرسنگی مردم به وقوع نپیوسته بلکه استبداد دهها ساله نیز ریشه در نارضایتی مردم دارد، مردمی که از حکومتهای متکی به یک فرد و یا یک حزب به تنگ آمده و میخواهند خود سرنوشتشان را به دست گیرند. چقدر صحبت آن جوان 33 ساله مصری دردناک است که گفت وی از اینکه در طول حیاتش فقط یک نفر را به عنوان رییس جمهور کشورش دیده ناراحت و عصبانی است.
اینکه اعتراضات مردمی در بیشتر کشورهای طرفدار آمریکا به وقوع پیوسته پدیده ای است که باید بیشتر مورد مطالعه قرار گیرد. آمریکا که داعیه طرفداری از دموکراسی و حقوق بشر را دارد چرا تاکنون در قبال نقض فاحش حقوق بشر در کشورهای دوست خود ساکت بوده است؟ چرا دولتمردان واشنگتن در مورد مادام العمر بودن ریاست دیکتاتورهای طرفدار خود سکوت اختیار کرده اند؟ اینها از جمله پرسشهایی است که ذهن مردم منطقه را به خود مشغول ساخته و البته خود پاسخ آن را میدانند. از دید دولتهای مختلف در ایالات متحده، حقوق مردم و حق تعیین سرنوشت توسط آنها تا زمانی میباید به عنوان معیار اصلی در تعیین دوست و دشمن قرار گیرد که با منافع حیاتی آمریکا در تضاد نباشد. به عبارت دیگر چنانچه حکومتی منافع آمریکا را تامین کند دیگر نباید نگران اندک نقض حقوق بشر توسط آن کشور باشد و چنانچه آش آنقدر شور شود که دولتمردان آمریکا مجبور به موضع گیری شوند چنان عمل میکنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب.
مشکل اصلی آمریکا در خاورمیانه همان طور که استفن کینزر در آخرین شماره مجله نیوزویک مینویسد این است که "امریکا به صورت سرسختانهای از سیاستهای خاورمیانهای که در زمان جنگ سرد شکل گرفته بود پیروی میکند." در آن سیاستها همه اقدامات حول محور مهار دشمن یعنی شوروی و همپیمانانش دور میزد و رژیم اسراییل به عنوان نزدیکترین دوست آمریکا بیشترین بهره برداری را از آن سیاستها میبرد. با از میان رفتن شوروی و بلوک شرق، آمریکا ایران هراسی را سرلوحه سیاستهای خاورمیانه ای خود قرار داده و منافع خود را در نبود منافع ایران تعریف میکند. در این میان، رژیم صهیونیستی با تشویق این سیاست ضد ایرانی دوباره بیشترین منفعت را نصیب خود ساخته است.
به غیر از رژیم اسراییل، سران مصر، اردن و برخی از حکام کشورهای عربی خلیج فارس سرمایههای اصلی آمریکا در منطقه خاورمیانه هستند و بی دلیل نیست که این افراد بیشترین تلاش خود را برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی ایران به کار برده اند. و درست به همین علت است که آمریکا تا حد ممکن از تغییر این حکومتها جلوگیری میکند. در طول بحران اخیر تونس، آمریکا به طور کلی از خواستههای دموکراتیک مردم حمایت نمود و تنها بعد از فرار بن علی از آن کشور وی را دیکتاتور نامید. در بحران کنونی مصر نیز مقامات آمریکا حاضر نشده اند به طور صریح از رژیم مبارک انتقاد کرده و خواستار برکناری مبارک شوند. در ابتدای بحران، بایدن معاون اوباما مبارک را دوست شخصی خود دانست و اطلاق دیکتاتور به وی را نادرست خواند. مقامات دیگر آمریکایی از جمله اوباما و کلینتون در عین حمایت از تظاهرات صلح آمیز مردم مصر خواستار گفتگوی دولت با معارضین شدند تا با حفظ آرامش و به دور از خشونت آینده سیاسی مصر رقم بخورد. البته گفته میشود که مقامات دولت اوباما در گفتگوهای خصوصی خود با مبارک وی را ترغیب به معرفی معاون رییس جمهور و اعلام نامزد نشدن برای انتخابات ریاست جمهوری در سپتامبر سال جاری نموده اند.
تنها بعد از بکارگیری خشونتهای بی سابقه توسط مزدوران مبارک علیه تظاهرکنندگان بود که مقامات آمریکا مجبور شدند تندتر موضع گیری کرده و خواستار آغاز فرایند دوره انتقال از هم اکنون شدند. حتی در این شرایط دولتمردان کاخ سفید هنوز نامیاز مبارک نمیبرند و به روشنی نمیگویند که منظورشان از آغاز فرایند دوره انتقال از هم اکنون چیست. اکنون سوال اصلی این است که به چه دلیل دولت اوباما مایل نیست در قبال رژیم مصر به صراحت سخن بگوید. این پرسش از 4 جنبه قابل پاسخ گویی است:
1- سیاست آمریکا در خاورمیانه بر حمایت همه جانبه از رژیم اسراییل استوار است. لابی صهیونیستی در آمریکا چنان قوی و تاثیرگزار است که هیچ دولتی در آمریکا جرات برخورد غیر طرفدارانه با اسراییل را ندارد. دولتهای دموکرات و جمهوری خواه در آمریکا خود را متعهد میدانند که برتری نظامیاسراییل نسبت به همسایگان عرب خود را حفظ کنند. به همین دلیل است که اسراییل دریافت کننده بیشترین کمکهای آمریکا به شمول کمکهای نظامیاست. با توجه به روابط صمیمانه مبارک و عمر سلیمان با مقامات رژیم صهیونیستی و اهمیت راهبردی رژیم مبارک برای امنیت اسراییل، دولت آمریکا نمیتواند ملاحظات امنیتی اسراییل را در نظر نگرفته و به سقوط مبارک بدون اینکه آینده سیاسی آن کشور روشن باشد تن دهد. از ابتدای بحران مصر، مقامات رژیم صهیونیستی در خفا و علنا نگرانی خود را از آینده مصر بدون حضور مبارک اعلام کرده اند. براین اساس آمریکاییها نیز فقط به کلیات اکتفا کرده و هیچگاه سخن از خروج مبارک از صحنه سیاسی مصر نکرده اند.
2- انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2012 میلادی از هم اکنون مورد توجه سیاست مداران آمریکایی قرار گرفته است. در این میان، اوباما نیز تمام سیاستها و برنامههای خود را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم به انتخابات ریاست جمهوری گره زده است. چنانچه با تشویق اوباما و یا با سکوت دولت آمریکا رژیم مبارک ساقط شده و هرج و مرج بر آن کشور حاکم شود، مطمئنا لابی صهیونیستی و جمهوری خواهان اهرم مناسبی برای حمله به اوباما در طول انتخابات 2012 خواهند داشت. لذا اوباما از هرگونه تصمیمی که اثر منفی بر انتخاب مجدد وی خواهد داشت پرهیز خواهد کرد.
3- خالی کردن پشت مبارک بدون برنامه مشخص، دوستان دیگر آمریکا در منطقه را آزرده خاطر و ناامید خواهد کرد. بعد از گذشت بیش از 30 سال از انقلاب اسلامیهنوز کشورهای منطقه نسبت به برخورد دولت وقت آمریکا با محمد رضا پهلوی در روزهای پایانی رژیم پهلوی گله مندند. بنابراین دولت اوباما در سیاستهای خود در ارتباط با منطقه موضوع روابط با یاران و شرکای منطقه ای خود را مد نظر قرار خواهد داد.
4- موفقیت اخیر حزب الله در یافتن نخست وزیر جدید لبنان که شکستی برای آمریکا و اسراییل به حساب میآید، سرنگونی بن علی در تونس و اوضاع نابسامان مصر همگی حکایت از در حاشیه بودن آمریکا در تحولات خاورمیانه دارد. از سوی دیگر به قدرت رسیدن اسلام گرایان در مصر و دیگر کشورهای منطقه نه تنها مقامات رژیم صهیونیستی را آشفته خاطر خواهد کرد بلکه باعث نگرانی آمریکا بدلیل گسترش احتمالی عملیات ضد آمریکایی در منطقه خواهد بود.
در شرایط کنونی دولت اوباما بر سر دوراهی قرار دارد. از یک سو نگرانیهایی که در بالا آمد دغدغه اصلی آمریکا ست و از سوی دیگر اوباما نمیتواند نسبت به شعارهای انتخاباتی خود مبنی بر حمایت از حقوق بشر و برقراری دموکراسی در منطقه بی تفاوت باشد. به همین دلیل است که تاکنون مقامات آمریکا تلاش داشته اند در مواضع خود نوعی توازن بین نگرانیهای امنیتی و شعارهای حقوق بشری خود در ارتباط با تحولات مصر برقرار نمایند.
چنانچه اعتراضات مردمیدر مصر ادامه یابد، محتمل است که با فشار آمریکا مبارک از ریاست جمهوری کناره گیری کرده و عمر سلیمان جانشین وی شده و تا انتخابات ریاست جمهوری در سپتامبر سال جاری زمام امور را به دست گیرد. آمریکا و اسراییل تا آن زمان وقت خواهند داشت تا با رییس جمهور بعدی مصر در خصوص روابط با اسراییل و مذاکرات صلح خاورمیانه به نتیجه برسند. در این میان نکته ای که آمریکا نباید فراموش کند این است که واقعیات منطقه خاورمیانه به گونه ای رقم خورده است که منافع آمریکا و کشورهای منطقه ایجاب میکند که آمریکا در نگاه و راهبرد خود نسبت به تحولات خاورمیانه بازنگری اساسی نموده و خود را از ذهنیتهای پوسیده جنگ سردی رها سازد. تا زمانی که این تغییرات در سیاست آمریکا به وجود نیاید هرگونه راه حلی با دوام نخواهد بود.