در پی آن هستم که آسیب شناسی نسبت به رفتار ها و هنجارهای گذشته در عرصه سیاست خارجی داشته باشم. تجربه دو دهه گذشته نشان داد که چگونه درک درست، توانست ایران را از بستر نگاه نظامی و امنیتی (انتخابات ١٣٧٦) به تعامل و همکاری برساند و میرفت که با درک دقیق جهان از موقعیت ایران و کارگزاران نظام در آن مقطع، بسیاری از ممالک جهان، به همکاری استراتژیک روی آورند، (تاکید می کنم همکاری استراتژیک با متحد استراتژیک بسیار متفاوت است) و چگونه کشوری به عظمت ایران و شکوه ایران در اختیار کار نابلدها قرار گرفت و طی هشت سال ایران را از نقطه اوج و عزت به حضیض کشانیدند. انبوه شعارهای بی محتوی و تحریک کننده و ناسازگاریهای بین المللی و عصبیت رفتاری طی هشت سال، موقعیت منطقه و جهانی ایران را دستخوش تحولی تلخ کرد. ایرانی که مورد مشورت در سطوح بین المللی برای راه حل های منطقه بود بزرگترین نقش را در نشت بن برای راه حل مسئله افغانستان ایفا کرد و مهمترین نقش در پروسه صلح تاجیکستان و ماجرای بوسنی و هرزگوین و اختلافات سوریه وترکیه را بر عهده داشت، چگونه گرفتار هزار نکته باریکتر از موی قرار گرفت. به زعم من سیاست خارجی در درجه اول باید بر شناخت صحیح از تحولات منطقه ای و بین المللی استوار باشد.
نظام منطقه ای و بین المللی نسبت به سه دهه قبل بسیار متحول شده و لذا نمی توان شعارهای سه دهه قبل را سر لوحه کار قرار داد.
نباید در خصوص قدرت آمریکا اغراق کرد و از فرصت دوره انتقالی نظام تک قطبی به نظام چند قطبی استفاده کرد. در نظام چند قطبی داشتن روابط متوازن با تمامی قدرتها، به ایران فرصت ایفای نقش منطقه ای و بین المللی بیشتری می دهد.
بر این اساس، انجام مذاکرات اصولی، جامع، مستقیم و بی قید شرط در راستای تامین منافع ملی و منطقه ای ایران حایز اهمیت است. منظور از مذاکرات اصولی تاکید بر منافع و انعطاف پذیری در مواضع به منظور یافتن راه حل مورد قبول طرفین است.
تلاش برای تاثیر گذاری بر گفتمانهای فکری در عرصه بین المللی از جمله در اروپا و آمریکا و خالی نگذاشتن عرصه های بین المللی برای مقابله با فعالیت دشمنان ایران، امری با اهمیت تلقی خواهد شد.
لذا این بنده کمترین ، طی سلسله یادداشت هایی کوتاه به گذشته ،حال و آینده سیاست خارجی طی چند روز متوالی خواهم پرداخت.