صادق خرازی از «ندا» و صادق زیبا‌کلام از «نامه‌ها» می‌گوید

هر دو «صادق»‌اند. یکی پدرش روحانی تاجرزاده است، دیگری خودش تاجرزاده؛ هر دو تهرانی‌اند؛ هر دو برای گرفتن دکترا راهی انگلیس شدند؛ یکی در رشته تاریخ و سیاست از دانشگاه دورهام و دیگری رشته علوم سیاسی از دانشگاه برادفورد. این دو صادق، خبرسازان سیاسی سال 93 بودند؛ یکی با «ندا» آمد و دیگری با «نامه». یک صادق می‌گوید همراه شدنش برای راه‌اندازی حزبی اصلاح‌طلب با ترکیب جوان غیرمترقبه بود و صادق دیگر می‌گوید ترجیح می‌داده نامه سرگشاده‌ای را که خطاب به حسن روحانی نوشته در قالب سرمقاله یک روزنامه اصلاح‌طلب می‌نوشت اما نامه‌هایش را از سر لاعلاجی می‌نویسد. یک صادق از گفت‌وگوهای تدریجی با برخی اصلاح‌طلبان درباره فقدان جریان و تشکیلاتی منسجم به تشکیل حزب «ندای ایرانیان» رسید؛ حزبی که از همان ابتدا نامش جنجال‌ساز شد. در نظرش تشکیل یک حزب پس از ناکامی‌های متعدد «نوید دوباره اصلاحات» بود که مخففش می‌شد «ندا»؛ با توجه به راس و بدنه جوان حزب نظرها رفت سمت «نسل دوم اصلاح‌طلبان» تا اینکه در جلسه هیات موسس حزب، نام «ندای ایرانیان» را پیشنهاد داد که پسندیده شد؛ با رنگ آبی فیروزه‌ای برای حزب که می‌گوید رنگی ایرانی است. دیپلمات نیویورک‌رفته، پاریس‌دیده، امسال به کسوت یکی از موسسان حزبی درآمد که اسفندماه کنگره‌اش را هم برگزار کرد؛ حزبی که برخی اصلاح‌طلبان آن را خوش ندارند و نقدهاشان به او و «ندای ایرانیان» که رئیس شورای مرکزی آن است، این صادق و حزبش را جزو پدیده‌های سیاسی خبرساز سال 93 کرد.

صادق دیگر اما به تنهایی یک جریان است؛ استاد دانشگاه تهران که بیشتر از آنکه با درس و مشق دانشجویانش شناخته شود، با نامه‌ها و سرمقاله‌ها و مصاحبه‌هایش بر سر زبان‌هاست. با دو سوالی که امسال پرسید، یکی درباره منافع و هزینه‌های برنامه هسته‌ای و دیگری به دلیل اعدام مه‌آفرید امیرخسروی به ۱۸ ماه زندان محکوم شد؛ گفت که «من اصلاً یک قهرمان نیستم. من یک آدم کاملاً معمولی هستم که با بی‌آرتی‌های آقای قالیباف این‌ور آن‌ور می‌روم. من به هیچ‌وجه دوست ندارم به اوین بروم»، که دادگاه تجدیدنظر حکم حبس‌اش را به پنج میلیون تومان جزای نقدی تبدیل کرد. این صادق در نامه‌نگاری‌هایش تنها نبود؛ علی مطهری نماینده مجلس هم همچون او نامه سرگشاده نوشت و گاه نامه‌نگاری‌هایشان به هم یا درباره هم کشیده شد. می‌گوید در موضوع حصر با مطهری موافق است و حتی خطاب به سفیر سوئد (به جای سفیر نروژ) برای اعطای جایزه صلح نوبل به مطهری نامه نوشت اما در نامه‌ای که به مطهری درباره حجاب نوشت، از این نماینده مجلس پرسید ابزار دولت برای تحقق حجاب اجباری چیست و آیا همه امکانات فرهنگی در اختیار دولت است؟ او 30 شهریور امسال در نامه‌ای به حسن روحانی، رئیس‌جمهور نوشت: «هر تلاش شما در جهت تنش‌زدایی با آمریکا و غرب یقیناً با استقبال مردم ایران روبه‌رو خواهد شد و این یکی از مطالبات اصلی رای‌دهندگان به جنابعالی است.» از جنجال‌برانگیزترین مواضعش در سال 93، این بود که از پیروزی ایران در مسابقات جام جهانی فوتبال خوشحال نمی‌شود: «معتقدم وقتی پیروزی به دست می‌آوریم توهم‌زده می‌شویم» و دیگری تشکر او از دلواپسان بود چون «آنها بودند که امکان نقد صریح سیاست‌های هسته‌ای را برای اولین بار بعد از یک دهه به وجود آوردند». این دو چهره مطرح سیاست ایران در سال 93 وقتی کنار هم نشستند، از خودشان، دیگری و دیگران گفتند. سید محمدصادق خرازی و صادق زیباکلام از کنشگری در عرصه سیاسی گفتند، از سالی که گذراندند و سال پرکار و پر‌خبر پیش‌رو.

  

اینکه صادق خرازی از عرصه دیپلماسی پا در عرصه سیاسی گذاشته‌ و نهادی تاسیس کرده‌ به نام حزب ندای ایرانیان یا صادق زیباکلام از نهاد دانشگاه تهران فراتر آمده و در صحنه سیاسی حضور دارد و نامه‌نگاری و مصاحبه می‌کند و مقاله می‌نویسد، به خاطر جاذبه یا کمبود در فضای سیاسی ایران است که شما را از کنج فعالیت‌های دیپلماتیک و آموزشی به میانه میدان کشانده یا ضرورت‌هایی حس کردید که باید نهادسازی کنید یا از آن نهادی که هستید فراتر بیایید و در عرصه سیاست فعال شوید؟

صادق زیباکلام: علی‌القاعده باید یکسری عبارات زیبا بیان کنم، ولی اگر حقیقتش را بخواهید، قضیه نامه‌نگاری‌های من خیلی تصادفی اتفاق افتاد. از دوران اصلاحات و با انتشار روزنامه جامعه شروع کردم به نوشتن مقالات، ولی این سبک حضور که تقریباً با روی ‌کار آمدن آقای روحانی شروع شد، خیلی تصادفی بود. این‌طور نبود که بنشینم و فکر کنم که خب حالا من چطور می‌توانم اثربخش‌تر باشم، یا مثلاً با عده‌ای مشورت کنم. جرقه‌اش با نامه‌ای زده شد که در دوران انتخابات به آقایان هاشمی‌رفسنجانی و خاتمی نوشتم. آن نامه خیلی ساده و در عین حال تند بود. گفتم آقا مردم که بازیچه شما نیستند، بالاخره تکلیف مردم را روشن کنید. نمی‌شود که دو نامزد اصلاح‌طلب باشند و بعد به مردم بگویید به هر کس که می‌خواهید، بروید و رای بدهید. از آنجا شروع شد و البته، فیس‌بوک هم می‌توان گفت خیلی موثر بود. برای اینکه من این نامه‌ها را نهایتاً بعد از اینکه در مطبوعات و سایت‌ها منتشر می‌شد، در فیس‌بوک می‌گذاشتم که خیلی مورد توجه قرار می‌گیرد. بعد که انتخابات تمام شد، شبی که وزیر کشور اعلام کرد آقای روحانی رئیس‌جمهور شده است، من همان موقع، نامه سرگشاده دوم را خطاب به آقای روحانی نوشتم که تا سرتان شلوغ نشده، به اتفاق آقایان خاتمی و هاشمی‌رفسنجانی بروید به دیدن آقای عارف؛ گل و شیرینی هم در راه بگیرید، ماشین هم اگر ندارید، من پرایدم را به شما خواهم داد، فقط یک شرط دارد که آقای هاشمی پشت فرمان بنشیند، چون دست‌فرمانش خوب است. این نامه را وقتی در فیس‌بوک گذاشتم، نزدیک به 30، 40 هزار لایک خورد. چیز بی‌سابقه‌ای بود. سومین نامه را خطاب به آقای روحانی نوشتم که بالاخره یکی از خواسته‌های مردم از شما این است که آمریکاستیزی حذف شود. اگر تردیدی است که مردم چه می‌خواهند، یعنی انتخابات 24 خرداد بیان‌کننده خواست مردم نیست، یک نظرسنجی ساده انجام دهیم که آیا شما خواهان تداوم آمریکاستیزی هستید؟ آری یا نه. این آرام‌آرام بدل به یک پدیده‌ شده است. چون متوجه شدم که مردم به شدت اینها را می‌خوانند. نامه‌های سرگشاده کوتاه است، 600،500 کلمه بیشتر نیست. نوشتنش هم خیلی سخت است. برای اینکه هم باید کوتاه باشد و هم حرف شما را برساند. در عین حال مشکل‌ساز هم نشود. کلی از من وقت می‌گیرد، بارها و بارها خوانده‌ام، جمله‌ای را خط زده‌ام. بالا، پایین می‌کنم. خیلی خوشحال هستم از اینکه این کار انجام شد، به زحمتش می‌ارزید. من بر‌عکس خیلی از دوستان و همفکرانم، نمی‌نشینم تا فضا باز شود. معتقدم کسی فضا را برای ما باز نمی‌کند. ما خودمان باید فضا را باز کنیم. درباره موضوع هسته‌ای، من با خودم خیلی کلنجار رفتم که بگویم برنامه هسته‌ای چه فایده‌ای داشته است. بالاخره گفتم فرض می‌گیریم طرح این پرسش که برنامه هسته‌ای چه گلی به سر مملکت زده و چه دستاوردی داشته است، می‌تواند خط قرمز باشد. خب چه کار کنیم. اگر قرار باشد به خاطر خط قرمز، هیچ ‌چیزی نگوییم که نمی‌شود. می‌گوییم خب پس این خط قرمز است، آن هم خط قرمز است و... هنر شما این است که خیلی اوقات در مرز خط قرمز حرکت کنید. این هم باز یک معضل دیگر است.

 پیش‌بینی می‌کردید موضعی که درباره اعدام مه‌آفرید امیرخسروی گرفتید، تبعاتی داشته باشد؟

 اصلاً کل آن داستان احضار و محاکمه و اعلام یک سال و نیم حبس برای من به خاطر این بود که گفتند چرا در حکم صادر‌شده برای مه آفرید امیرخسروی تردید کردید. چون قوه قضائیه آن را یکی از مهم‌ترین پرونده‌هایش می‌دانست. معتقد بودند که هزاران ساعت روی این پرونده کار کرده‌اند، پس چرا گفتم این اعدام برای ارضای افکار عمومی بود. در جریان بازپرسی گفتم حالا من اشتباه کرده‌ام، شما هم که تریبون دارید، مرتب می‌گویید این افراد جرم‌هایشان اینها بوده است، مگر من چه کسی هستم که حرف من اینقدر اهمیت دارد. در جریان بازپرسی‌ها فهمیدم که می‌گویند حرف شما برای جمعی حجیت دارد، قبول کرده بودند وقتی من درباره امیرخسروی چنین چیزی بگویم، یک عده ممکن است شروع کنند به شک کردن.

 آقای زیباکلام دوره‌هایی بود که شما با مقالات و مصاحبه‌هایتان، روشنگری سیاسی می‌کردید؛ خصوصاً در دوره‌ای که هجمه به آقای هاشمی‌رفسنجانی زیاد شد، شما از ایشان دفاع می‌کردید. ولی این دایره نفوذ و حضور اجتماعی باعث می‌شود که شما به عنوان کنشگر سیاسی و اجتماعی مطرح شوید. یک فرد تبدیل می‌شود به یک کنشگر؛ فرد تبدیل به پدیده‌ای می‌شود که به فکر می‌رود که با این پدیده باید چه کرد. در آینده چطور باید ادامه داد. این سوال برای شما پیش آمده که از یک روشنگر سیاسی تبدیل به یک کنشگر سیاسی شدن، چه پیامدهایی دارد؟

 من خودم را بیشتر یک روشنفکر می‌دانم تا کنشگر. برای اینکه من آمده‌ام و یک چیزهایی را مطرح کرده‌ام و یک جاهایی را دیده‌ام که فکر می‌کنم کار روشنفکر باید همین باشد. بگذارید یک مثال بزنم. من فکر می‌کنم وظیفه دارم این کار را انجام دهم. من از افغان‌ها دفاع کرده‌ام و هم به دولت آقای روحانی و به دولت‌های قبلی اعتراض کردم که حداقل حقوق بین‌المللی را در مورد پناهندگان افغان رعایت نمی‌کنید. من فکر می‌کنم که این کار روشنفکر است. پرسیدم برنامه هسته‌ای چه دستاوردهایی داشته است. این کار روشنفکر است. در مورد محیط زیست خیلی حساسیت به خرج دادم. من هیچ‌وقت فکر نمی‌کنم اگر آن نامه سرگشاده یا مقاله را بنویسم و بگویم که آقا شما اشتباه می‌کنید که با هاشمی‌رفسنجانی این‌طوری برخورد می‌کنید، بگویم از عارف حمایت نکنید و از روحانی حمایت کنید، برای من خیلی اهمیت ندارد که حالا مردم خوش‌شان می‌آید از این چیزی که گفتم یا بدشان می‌آید. یکی از متداول‌ترین کامنت‌هایی که در فیس‌بوک درباره بعضی از موضع‌گیری‌های من می‌نویسند این است که خاک بر سر ما کنند که تو روشنفکر ما هستی. من هیچ‌وقت نمی‌گویم که آخ‌آخ‌آخ بدشان می‌آید. اصلاً و ابداً. این را از سر غرور و تکبر انجام نمی‌دهم، از سر اعتقاد انجام می‌دهم و فکر می‌کنم یکی از ویژگی‌های روشنفکری دقیقاً همین است که شما خیلی کاری به کار اینکه حالا مردم چه فکری می‌کنند و چه قضاوتی دارند، نداشته باشید. این تفاوت شکاف اساسی بین یک سیاستمدار و یک کنشگر سیاسی با یک روشنفکر است. اگر یک کنشگر و فعال سیاسی را دار بزنید حاضر نیست چیزی بگوید و کاری کند که مردم خوش‌شان نیاید، چون به رای و حمایت مردم نیاز دارد. ولی من نه می‌خواهم نماینده مجلس شوم، نه می‌خواهم در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کنم گرچه مردم را دوست دارم. ولی این‌طور هم نیست که به این خاطر که مردم از حرفی خوش‌شان نمی‌آید، آن حرف را نزنم. من در حالی پرسیدم چرا مه‌آفرید امیرخسروی را محکوم به اعدام کرده‌اید که خیلی‌ها در جامعه فکر می‌کردند اینها بزرگ‌ترین اختلاس‌کنندگان قرن هستند. ولی هیچ‌وقت فکر نکردم که اگر من این را بگویم، همه می‌گویند که شما چرا از اختلاس‌کنندگان دفاع می‌کنید. تشخیص دادم که به احتمال خیلی زیاد، اینها دارند چوب کارهایی را که نکرده‌اند می‌خورند.

 آقای خرازی، امسال با حزب ندا آمدند. مخالفت‌ها هم با ایشان زیاد بود. شایعات زیادی هم درباره‌شان مطرح بود. شما چه ارزیابی‌ای دارید از اینکه یک نفر ضرورت‌هایی حس می‌کند که از کسوت دیپلمات به کسوت سیاسی درآمده و با این برخوردها روبه‌رو می‌شود. این برخوردها چقدر فضای ذهنی جامعه را نشان می‌دهد که با کنشگری افرادی که ولو با ادبیات دیگری می‌خواهند اهدافی را پیش ببرند، مخالفت می‌کند؟

 بخشی از این مخالفت‌ها با آقای صادق خرازی و حزب ندای ایرانیان به دلیل رقابت شخصی است، بخشی از آن هم به دلیل فقدان توسعه سیاسی در جامعه ماست. بخشی از مخالفان می‌گویند چرا ایشان دارد محبوبیت کسب می‌کند. بخشی از آن به دلیل جامعه پدرسالار ماست. پای عواطف و احساسات فردی هم در میان است. در دانشگاه خیلی اوقات پیش می‌آید که بعد از امتحان دانشجو به‌ جای اینکه بپرسد من چرا 11 شدم، می‌گوید استاد شما چطوری به فلانی 16 دادید؟ بعضی از آنها با ناراحتی می‌گویند که استاد حالا گفتن ندارد ولی ایشان از روی دست من داشت می‌نوشت. آن وقت شما به او داده‌اید 16، به من 11 داده‌اید. مساله این است که اگر صادق خرازی 11 شده بود، مشکلی پیش نمی‌آمد. حالا بعضی از مخالفت‌ها در جامعه ما متاسفانه این طوری است. به نظر من، طبیعی هم بود. من اصلاً تعجب نکردم وقتی یک عده شروع کردند به انتقاد کردن. ولی به نظر من خود آقای صادق خرازی و سایر فعالان حزب ندای ایرانیان هم علی‌القاعده باید منتظر این طور مخالفت‌ها و نگاه‌های نه چندان دوستانه می‌بودند. من قضاوتم را برای ندای ایرانیان نگه داشتم. من اصلاح‌طلبی را در قالب احزاب و شخصیت‌هایی که ظرف تقریباً 16، 17 سال گذشته می‌شناسیم، خلاصه نمی‌کنم. به نظر من، اینکه حزب ندای ایرانیان چقدر آستین بالا می‌زند و پای خواسته‌های مدنی می‌ایستد، مهم است. نه اینکه کسانی که جامعه آنها را به عنوان اصلاح‌طلب می‌شناسد، چه می‌گویند. می‌گویند ما اینها را تایید می‌کنیم یا نه؟ کار خوبی نیست که ما از ابتدا بیاییم روی اینها قلم قرمز بکشیم و بگوییم نه. بلکه به نظرم باید از آنها استقبال شود، حتی با آنها همکاری شود. چرا این احتمال وجود ندارد از 50 تا کاری که مثلاً اصلاح‌طلبان می‌خواستند بکنند و نتوانستند، یکی از کارهایش را حزب ندای ایرانیان انجام دهد؟ یکی از خواسته‌های اصلاح‌طلبان، آزادی مطبوعات است. شاید ندای ایرانیان بتواند مطبوعاتی را به راه بیندازد که فضای آزادی مطبوعات را، تا حدی به جلو ببرد. چه کسی گفته چنین چیزی محال است. ممکن است نخواهد چنین کاری بکند. ممکن است اجازه ندهند. اگر نخواهد بکند که به نظرم خودبه‌خود مثل گیاه پژمرده می‌شود. احتیاجی نیست که کاری بکنند. اگر هم نگذارند، که خب در جایگاه سایر احزاب اصلاح‌طلب قرار می‌گیرد که خواسته تلاش‌ها و کارهایی بکند و نگذاشتند. هیچ‌کدام از اینها مانع از این نیست که این فرصت به ندای ایرانیان داده نشود. چه به حزب ندای ایرانیان، چه به هر حزب دیگری باید این فرصت داده شود که شاید بتوانند این کوله‌بار اصلاحات و دموکراتیزه کردن جامعه ایران را مقداری به جلو ببرند.

 آقای خرازی ضرورت‌هایی که شما در سیاست ایران حس کردید و وارد آن شدید، چه بود؟ چقدر این حجم از مخالفت‌ها را پیش‌بینی می‌کردید؟ این مخالفت‌ها طیف مختلفی را در بر می‌گیرد؛ از اینکه چرا آقای خرازی توانست حزب بزند و ما نمی‌توانیم گرفته، تا اینکه چرا ایشان با بزرگان نظام و اصلاحات نسبت فامیلی دارد، چرا پولدار است، چرا ایشان سفیر بود... اصلاً سرطان ندارد، اصلاً کی اصلاح‌طلب شده و...؟ چه ضرورتی حس کردید در این عرصه وارد شوید و با وجود اینکه هنوز تحت درمان و مراقبت‌های پزشکی هستید، حزب ندای ایرانیان را تاسیس کنید و به سامانی برسانید که کنگره سراسری آن را هم برگزار کنید؟

صادق خرازی: از صحبت‌های بسیار نغز و شیرین آقای دکتر زیباکلام که دوست و برادر دینی من هستند، متشکرم. ایشان به دلیل شجاعتی که دارند، همیشه مورد احترام من بوده‌اند، گرچه شاید در بعضی از موارد هم اختلاف دیدگاه داشته باشیم از جمله درباره همین مساله هسته‌ای که مطرح کردند. صادق زیباکلام یک روشنفکر واقعی است. روزگاری که حرف زدن سخت بود، صادق زیباکلام حرف می‌زد. یک کنشگر اجتماعی است. برای من، ایشان از این جهات بسیار مورد احترام و تحسین است. هر کسی که بتواند نقشی در جامعه ایفا کند و به اعتلای فکر و اندیشه در ایران بیندیشد، برای من فرد محترمی است ولو همفکر من نباشد. نمی‌شود در جامعه‌ای سخن نگفت ولی ادعای توسعه داشت. توسعه نسبت مستقیمی با اندیشه آزاد، تحرک و فعالیت‌های جمعی دارد. اما درباره من همیشه صفر و صد تحلیل می‌شده. من گناهی نکرده‌ام که در یک خانواده متمول و روحانی که سابقه تاریخی دارد، متولد شده‌ام. خانواده من، یک خانواده روحانی با پشتوانه بازار و تجارت و با پیشتازی در جریان اجتماعی و دینی بوده است. در 50 سال گذشته، بسیاری از نهادهای خیریه‌ای که در این کشور بنا شده، مثل مدرسه علوی، مدارس نیکان یا موسسه در راه حق، اصول دین و جریانات آموزش دینی در تهران و قم، یا بیمارستان بازرگانان و کارهای دیگر، با حضور بزرگان این خانواده صورت گرفته است. بالطبع، من هم که در چنین خانواده‌ای رشد و تربیت یافتم از نوجوانی به سیاست علاقه‌مند بودم. اتفاقاً من از سیاست داخلی به سیاست خارجی رفتم. سال‌های 64 و 65، زمانی که سپاه را ترک کردم و البته در ستاد تبلیغات جنگ بودم، در تاسیس روزنامه رسالت نقش داشتم. فاش هم می‌کنم که دیدگاه امروز را نداشتم. در تاسیس روزنامه رسالت به آقایان مرتضی نبوی، احمد توکلی و دیگران کمک می‌کردم. با مشی روزنامه کیهان از همان ابتدا سازگاری نداشتم. به آقای هاشمی علاقه داشتم. در جنگ با آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی کار می‌کردم و معتقدم که ظلم‌های آشکاری به آنها می‌شود. در ماموریتی که به آمریکا داشتم دچار تحول فکری شدم. تحصیلاتم در آمریکا باعث شد برداشت‌های عینی دیگری از نظام بین‌الملل و مناسبات جهانی و روند توسعه ملت‌ها پیدا کنم و معتقد بودم که باید بین دین و آزادی و دین و فرهنگ و شئون اجتماعی نسبتی برقرار کرد. باید لطافت‌های دین را هم عرضه کرد. در جریان اصلاحات، قبل از اینکه آقای خاتمی به قدرت برسد، یکی از افرادی بودم که جهت تقویت باور ذهنی ایشان کار کردم. البته شنیدم که گفتند من از آقای ناطق‌نوری حمایت کرده‌ام. آقای ناطق دوست من است، به او هم خیلی علاقه دارم و احترام زیادی قائل هستم. ایشان یکی از جوانمردان زمانه ماست. اما در انتخابات دوم خرداد از آقای خاتمی حمایت کردم. کلی هم هزینه دادم. پس از دولت اصلاحات جزو اولین سفیرانی بودم که دولت احمدی‌نژاد برکنار کرد، آن هم به‌رغم حمایتی که بزرگان از من می‌کردند و کارنامه‌ای که داشتم. کارنامه من زمانی که سفیر ایران در سازمان ملل، نماینده ویژه رئیس‌جمهور و رئیس ستاد برگزاری اجلاس سران سازمان کنفرانس اسلامی در تهران، معاون آموزشی و پژوهشی وزارت خارجه و سفیر ایران در فرانسه بودم، مشخص است. بروند کارنامه‌ام را ارزیابی کنند. من بعد از اتفاقات سال 88 نسبت به بسیاری از مسائل تغییر رویه دادم. علاوه بر اینکه درباره مسائل خارجی می‌نوشتم ولی تحرکات داخلی فراوانی داشتم و معتقد بودم که باید یک تشکل واحد منسجم در جریان اصلاح‌طلبی ایران به وجود بیاید. معتقدم که اصلاح‌طلبی به چپ آلوده است. تا زمانی که اصلاح‌طلبی چپ‌زدایی نشود و رویه چپ را از جریان اصلاحات خارج نکنیم، اصلاحات دچار مشکل و بحران است. یکی از دلایلی که چپ در دوران ریاست‌جمهوری با رهبری نتوانست کنار بیاید و بعد از آن نتوانست با ایشان دیالوگ برقرار کند، به دلیل همین چپ‌زدگی است. به جایی که حریم‌ها را نگه دارند، در جهت دیگری حرکت کردند. آقای خاتمی به این حرف‌های من اعتقاد دارد، گرچه شاید به دلایلی این حرف‌ها را نزند، ولی من چون صراحت دارم، این حرف‌ها را می‌زنم. من از سال 78 نسبت به جریان اصلاح‌طلبی نقد دارم، به خصوص کاری که با آقای هاشمی کردند. به بسیاری از کنشگران اصلاح‌طلب نقد داشتم. نتیجه عملکرد آقای هاشمی، دوره اصلاحات بود اما آیا سوال کردیم که چرا نتیجه عملکرد دوره اصلاحات، احمدی‌نژاد شد؟! سال آخر دوره اصلاحات دیدید که در دانشگاه نسبت به رئیس‌جمهور چقدر تندروی کردند؟ دلیلش این است که اصلاحات دچار فقر ایدئولوگ بود. اصلاح‌طلبان دچار فقر بینش و برنامه‌ریزی‌شده بودند. دوستان ما در جبهه اصلاحات می‌گفتند که ما انتخابات مجلس در سال 90 را تحریم می‌کنیم، وقتی به آنها انتقاد می‌کردیم، می‌گفتند در انتخابات بعدی تحریم نمی‌کنیم، می‌خواهیم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنیم. من نمی‌فهمم که مبنای تحریم انتخابات در سال 90 چه بود و چرا در سال 92 تبدیل به مشارکت شد؟ بالاخره باید مبنای تحریم را مشخص کنیم. اگر تحریم به دلیل اتفاقات سال 88 است، خب این دلایل در سال 92 هم به قوت خودش باقی است. اگر تحریم به خاطر واکنش تلخ اجتماعی است، آیا مصلحت است با کشوری که دچار بحران بین‌المللی است، این طور برخورد کنیم؟ ما می‌گوییم اصلاح‌طلب هستیم، معتقدیم باید با دنیا گفت‌وگو کنیم، پس چرا گفت‌وگو را در درون خودمان انجام نمی‌دهیم؟ مگر نمی‌گوییم باید تمام مسائل را با جهان حل کنیم، پس چطور نمی‌توانند خودی‌ها را تحمل و با آنها گفت‌وگو کنند. این چه گفتمانی است؟! این چه دیالوگی است؟! این چه استراتژی و مبنایی است؟! این نشان می‌دهد که ما دچار فقر بینش و ایدئولوژی هستیم. ما در اصلاحات نقشه راه نداشتیم. به کلی‌گویی گذر می‌کردیم. درباره دولت آقای احمدی‌نژاد که اصلاً بحث نمی‌کنم چون معتقدم قطعه‌ای از تاریخ ایران است که آن را باید گذاشت گوشه‌ای و سال‌ها بعد راجع به آن صحبت کرد. با فریب و شعارهای پوپولیستی چیزهایی به مردم گفتند و بعد نتوانستند انجام دهند. بیشترین ثروت کشور در این دوره بود، بالاترین قیمت نفت در این دوره بود اما کمترین کار اساسی در این دوره انجام شد. پول را توزیع و وقف کردند و بعد هم نفهمیدند چطوری توزیع کردند. مشکل ما این است که دولت توسعه‌گرا نداشته‌ایم و نداریم. دولت ما، دولت جاری و اجرایی است. دولتی است که زندگی روزمره مردم را اداره می‌کند. وقتی که ما می‌گوییم، اصلاح‌طلبی، یعنی معتقد هستیم دولت ما باید دولت توسعه‌گرا باشد. معتقدیم باید اجماع‌سازی ملاک عقل جمعی باشد. معتقدم اینها مشکلات حاکمیت نیست. حاکمیت می‌تواند با آن تعامل کند. ما باید فضایی را که حاکمیت در آن هست درک کنیم. نسبت به مقدسات نمی‌توان بی‌اعتنا بود. جرقه انقلاب اسلامی با یک مقاله با امضای مستعار احمد رشیدی‌مطلق در روزنامه اطلاعات زده شد که به یک مرجع دینی اهانت کرد نه به دین. در تمام ادوار تاریخی ایران، دین حرف اول را زده است. حتی در دوره تاریخ قبل از اسلام. مگر می‌شود در جامعه‌ای به اسم اصلاحات یا به اسم روشنفکری، پایه دین را زد؟! اینها اختلافات ما بوده است و من از سال 78 این نقد را به اصلاحات داشتم. خود آقای خاتمی یکی از منتقدان اصلی حرکت‌های تند در جریان اصلاح‌طلبی بود.

 اما این اختلافات وقتی به اوج رسید و علنی شد که شما حزب تاسیس کردید. قبلاً حکم اختلاف‌نظر را داشت اما بعد از اعلام موجودیت حزب ندای ایرانیان تبدیل شد به یک رودررویی علنی.

بله، دوستان بر ما تاختند و آنچه را که نبایست گفتند؛ مهم نیست. من یک بار جواب اینها را نداده‌ام. کسانی بودند که به خانه من رفت‌و‌آمد داشتند، مناسبات دوستی من با آنها 25‌ساله بود اما من را تهدید کردند، سیاست را شخصی کردند. به ما می‌گویند که شما متهم هستید به همکاری با نظام. ما دست‌هایمان را بالا گرفته‌ایم. اصلاً می‌گوییم رفته‌ایم و هماهنگ کرده‌ایم و اجازه گرفتیم. خب منطق فکری ما این است. ما معتقد به نظام سیاسی ایران هستیم. ما قائل به خط قرمز نظام هستیم. چرا می‌خواهید تهمت بزنید، ما خودمان داریم می‌گوییم. چرا می‌خواهید این را آلوده به منت کنید. ما می‌گوییم اگر شما نرفتید و هماهنگ نکردید، اشتباه شما بوده است. اگر حضرت امام بود همین کار را نمی‌کردید؟ خیلی‌ها به من انتقاد کرده‌اند که من دست یکایک‌شان را می‌بوسم. هیچ کینه شخصی از کسی ندارم. الان حزبی درست شده است که بیش از 1200 نفر عضو دارد. هر روز هم تعداد اعضایش بیشتر می‌شود. خودشان هم تصمیم گرفتند. ما قائل به اجماع هستیم. قائل به رای هستیم. اگر قائل به توسعه سیاسی در کشور هستیم، به توسعه احزاب هم باید معتقد باشیم. حزب ندای ایرانیان دولت‌ساخته نیست، برخاسته از کف جامعه است. معروف‌ترین چهره این حزب من هستم که در سطح سیاسی چهره درجه چندم هستم. این حزب می‌خواهد دکترین داشته باشد. کار فکری کند. کار آموزشی کند. منطق فکری این حزب این است که اصلاحات در متن دین بوده است. حرکت نبی مکرم اسلام یک حرکت اصلاحی بوده است. حتی امام حسین‌(ع) در روز عاشورا می‌فرماید من برای اصلاح دین جدم آمده‌ام. مگر کسی می‌تواند در متن اسلام اصلاحات را غیرقابل قبول بداند؟ اگر چنین کاری کند، متن تاریخ را کنار گذاشته و نشان داده فاقد اندیشه و سواد است. هدف من این بود که بتوانم کاری کنم. من تحلیل سیاسی داخلی داشتم. چند سال در حوزه شکل‌گیری احزاب جهان مطالعه کرده‌ام که احتمالاً آن را تبدیل به کتاب می‌کنم. به این جمع‌بندی رسیدم که باید این کار انجام شود. خب، جوانان آمدند به سراغم. من سراغ کسی نرفتم و نمی‌خواستم با احزابی که در ایران وجود دارند کار کنم. من بعضی از افراد را قبول ندارم، نه اینکه احزاب را قبول نداشته باشم. جوانان آمدند سراغ من و به تدریج کار کردیم. با بزرگان اصلاحات مشورت کردیم. من به دیدار همه بزرگان کشور رفتم. خدمت مقام معظم رهبری، آقای هاشمی، ناطق‌نوری، موسوی‌خوئینی‌ها و خاتمی رفتم. مسیر را این‌گونه انتخاب کردیم. گام‌به‌گام جلو رفتیم و به اینجا رسیدیم. معتقدم به جریان اصلاحات، حالا کسی با من مشکل دارد، این مشکل خودش است. اگر فکر می‌کنند من وابسته به قدرت هستم، یا برای قدرت آمدم، خب در دوره احمدی‌نژاد می‌ایستادم و کار می‌کردم. من دعوت شدم اما نرفتم و نخواستم در آن دولت کاری بکنم. من دولت احمدی‌نژاد را دولت شایسته‌ای نمی‌دانستم و هزینه‌اش را هم هشت سال دادم. پس از انتخاب آقای روحانی هم در اوج کسالت بودم. از سوی ایشان دعوت شدم، به من محبت دارند و عذرم را پذیرفتند. به همین دلیل امسال، سال عجیبی در زندگی سیاسی من بود. حدود 40 سال است که فعالیت سیاسی می‌کنم. از 13سالگی تقریباً کار سیاسی کرده‌ام. معتقدم که امسال یکی از درخشان‌ترین سال‌های شکوفایی زندگی‌ام بوده است و می‌توانم بگویم که از عملکرد خودم امسال راضی‌تر از هر سال دیگری هستم. خوشحالم که مهم‌ترین تشکیلات جوان‌ها راه افتاد و یک گام به جلو در جهت توسعه سیاسی برداشته شد. هدف از این اقدام این بود که بتوانیم فضا را متعادل‌تر کنیم. باب گفت‌وگو را با نظام باز کنیم. اگر باب گفت‌وگو با نظام باز شود، خیلی از مسائل قابل حل است. هیچ‌ چیزی مطلق نیست. آمریکایی‌ها ضرب‌المثلی دارند که می‌گویند همه چیز ممکن است و هیچ‌چیز غیرممکن نیست. اگر بتوانیم ظرفیت‌ها را بالا ببریم، اگر بتوانیم این دیالوگ‌ها را انجام کنیم حتماً روزنامه‌ها می‌توانند در چارچوب خیلی خوبی کار کنند. احزاب ما می‌توانند خوب کار کنند. کنشگران سیاسی ما می‌توانند فعال‌تر باشند. باید سوءتفاهم را از میان برداشت. مقام معظم رهبری در سخنرانی‌شان اشاره کردند که سران فتنه در ایران نیستند بلکه در آمریکا و اروپا هستند. بنابراین باید زمینه حل مسائل را فراهم کرد. منتها نحوه جهت‌گیری در عالم سیاست مهم است. حرف‌هایی که امروز دکتر زیباکلام می‌زنند، اگر ادبیاتش کمی تغییر کند، ایشان در دادگاه‌ها محکوم می‌شوند، اما ادبیات ایشان نفی حاکمیت نمی‌کند، چون به تصمیمات و اراده‌های اشتباه اشاره می‌کند. آقای زیباکلام روشنفکر اجتماعی است، روشنفکر مرفه بی‌درد هم نیست. در اغلب کشورهای دنیا بعضی‌ها از حرف‌های روشنفکران خوش‌شان نمی‌آید. اما در جامعه اسلامی ما، با همین قوانین و وضع موجود، خیلی بهتر از این می‌توانیم عمل کنیم. کاری نکنیم که دشمن‌شاد شود. این مردم گناه نکرده‌اند که انقلاب کرده‌اند. انقلاب کردند که دگرگونی و تحولی ایجاد شود. نظام استبدادی شاه نباشد و در عین حال، موقعیت‌های دیگری برای این کشور فراهم شود. من فکر می‌کنم با این ظرفیت می‌توانیم با یک همکاری و همفکری، در سطح اجتماعی عمل کنیم. معتقدیم که همه باید تلاش کنیم و به جمع‌بندی برسیم. به دوستان اصلاح‌طلب گفتم صبر کنید، ببینید مواضع ما چیست. بالاخره اختلاف دیدگاه‌هایی داریم. اما ببینید مواضع اصلاح‌طلبی ما چیست. در جریان برگزاری کنگره، سخنرانی‌هایی شد که مشخص کرد مواضع چه

خواهد بود.

 ما با بحران‌هایی مواجه هستیم که صرفاً مربوط به نهاد دولت و حاکمیت، اصلاح‌طلبان و اصولگرایان و مخالفان این رویه و موافقان آن سیاست نیست. ما با بحران محیط زیست، خشکسالی، آلودگی هوا، اعتیاد، طلاق و... مواجه هستیم. افرادی که در فضای سیاسی و دیپلماسی فعال هستند، طبیعی است که نگاه‌هایی هم به چنین بحران‌هایی داشته باشند. چقدر محتمل می‌دانید که شاهد تغییر گفتمانی از موضوعات و مناقشات سیاسی به مسائل زیست‌محیطی و اجتماعی باشیم؟ پیش‌بینی می‌کنید که در آینده به این موضوعات بپردازید و این زنگ خطرها را به صدا در بیاورید؟

 یکی از اشکالات جامعه ما دقیقاً همین مساله است که شما گفتید. بی‌توجهی به همین مسائلی که شما مطرح می‌کنید. متاسفانه به دلیل وضعیت سیاسی‌ای که در آن قرار داشته‌ایم، توجهات نخبگان صرفاً به مسائل سیاسی معطوف شده است. روشنفکران و نخبگان فکری و سیاسی ما، برخلاف جوامع توسعه‌یافته، خیلی از این مسائل غافل بودند. من در اخبار شنیدم جنگلی در استان گلستان دچار آتش‌سوزی شده و یکی از مقامات محلی می‌گفت ما با هلال‌احمر هماهنگ کرده‌ایم که هلیکوپتر ارسال کند. من در خلال گفت‌وگوهایش متوجه شدم که محیط زیست استان گلستان، هلیکوپتر آب‌پاش ندارد و وقتی جنگل آتش می‌گیرد، باید از پایگاه هلال‌احمر قزوین بخواهد هیلکوپتر آب‌پاش بفرستد. من این موضوع را دستمایه نوشتن یک مقاله کردم که یعنی چه ما هلیکوپتر آب‌پاش نداریم. وقتی حادثه آتش‌سوزی در مدرسه شین‌آباد اتفاق افتاد، من متوجه شدم که خیلی از مدارس هستند که یک بمب ساعتی به اسم بخاری نفتی دارند و اگر حوادثی مثل شین‌آباد زیاد اتفاق نمی‌افتد، معجزه الهی بوده است. راجع به آن هم نوشتم و حساب کردم که اصلاً بودجه آموزش و پرورش ما چقدر است و نشان دادم که یکی از پایین‌ترین سرانه‌های آموزش و پرورش را نسبت به کشورهای هم‌رده خودمان داریم. یکی از چیزهایی که به من گفته می‌شود، این است که چرا شما راجع به هر مساله‌ای می‌نویسید. می‌توانید بگویید که شما درباره همه این موضوعات دخالت می‌کنید؟ نه، به نظر من این غلط است که شما از صادق زیباکلام و از صادق خرازی انتظار دارید که آقا شما فقط راجع به مسائل سیاسی صحبت کنید. بگویید انتخابات سال آینده چه خواهد شد؟ توافق چه خواهد شد؟ آقا از مذاکرات چه خبر؟ خیلی از مسائل مهم اجتماعی ما واقعاً رها شده است. هیچ صحبتی در مورد آن نمی‌شود. می‌شنویم که سن ازدواج بالا رفته است. می‌شنویم که آمار طلاق، مرتب رو به افزایش است. می‌شنویم که سن اعتیاد پایین آمده است.‌ خب، چه کسی باید راجع به اینها بنویسد. ما هستیم. همه مسائل جامعه که سیاسی نیستند. درباره این مسائل خیلی غفلت شده است. این مسائل باید دغدغه ما باشد. من در دوران آقای احمدی‌نژاد، چندین مقاله درباره دریاچه ارومیه نوشتم. چندین مقاله در مورد محیط زیست نوشته‌ام که آقا، یعنی چه که مثلاً استان گیلان یا گلستان که بیشترین سطح جنگل‌ها را  دارد، یک هلیکوپتر آب‌پاش ندارد. مسائل فقط این نیست که آقا مذاکرات چه می‌شود؟ شما فکر می‌کنید در انتخابات آینده آقای احمدی‌نژاد می‌آید یا نمی‌آید؟ اصولگرایان موفق می‌شوند با پایداری‌ها ائتلاف کنند یا نه؟ می‌گویند که تعدادی از اصولگرایان معتدل و میانه‌رو، می‌خواهند با تعدادی از اصلاح‌طلبان معتدل و میانه‌رو ائتلاف کنند، آقای زیباکلام شما نظرتان چیست، چنین چیزی شدنی است؟ خیلی خب، این مسائل هست. ولی دغدغه‌های اجتماعی، زیست‌محیطی، آموزشی، فرهنگی و دانشگاهی، اینها مشکلات و مسائل ماست و ما باید راجع به اینها بنویسیم. من به شخصه امیدوارم که حزب ندای ایرانیان، یک کاری انجام دهد که قبلاً در این مملکت انجام نشده است. بگوید که ما می‌خواهیم یک سمینار دوروزه بگذاریم، ببینیم که مساله قومیت‌ها مثلاً در کردستان چطوری است؟ آیا اگر دولت مرکزی در تهران ضعیف شود، کردستان همچنان جزو ایران باقی می‌ماند یا جدا خواهد شد؟ چون تجربه تاریخی ما نشان داده است که وقتی دولت مرکزی در تهران ضعیف می‌شود، در کردستان و مناطق دیگر این گرایش هست که جدا شوند. بعد از مشروطه این را شاهد بودیم. در زمان سقوط رضاشاه که باز دولت مرکزی ضعیف شد، این را شاهد بودیم. بعد از پیروزی انقلاب که دولت مرکزی ضعیف شد، این را شاهد بودیم. این را چه کسی باید بررسی کند؟ حزب ندای ایرانیان باید این را بررسی کند که میزان امیدواری بین جوانان ما در چه وضعی است. همه مسائل سیاسی نیست. اینها مسائل خیلی مهمی هستند.

 همان‌طور که ما دولت توسعه‌گرا نداشتیم، احزاب، متفکران سیاسی و اجتماعی و مطبوعات ما هم توسعه‌گرا نبوده‌اند. نمی‌توانیم بگوییم که جامعه بشری، استعماری، خون‌خواه و از هم گسیخته است، فساد و فحشا عالم را فراگرفته است. خب اگر این‌طور بود که همه دنیا مرکز فساد می‌شد. این همه دانش، تفکر و تکنولوژی‌های نوین در جهان در مراکز فساد که به دست نیامده است. اصلاً این تفکر اشتباه است. جهان دارای فضیلت است. سازمان ملل متحد و شورای امنیت فارغ از عملکردشان که قابل نقد است، برخاسته از دو جنگ خونین در جهان است. مگر کسی می‌تواند آن را نفی کند؟ امروز بشر به جمع‌بندی‌هایی درباره مساله محیط زیست، حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق زنان، آب، هوا و خاک، انرژی‌های غیرفسیلی، آموزش، بهداشت عمومی، مبارزه با بی‌سوادی، مبارزه با فقر، مبارزه با ازهم‌گسیختگی‌های اجتماعی، ارتباط بین اقوام و... رسیده که اینها فضیلت‌های جامعه بشری امروز است و به دلیل اینکه روشنفکری ایران نتوانسته است در جهان‌بینی خودش این موارد را لحاظ کند، به یک اندیشه توسعه‌گرا دست نیافته است. اکثر کنشگران سیاسی در ایران، آموزش ندیده‌اند و یکی از دغدغه‌های ما در حزب این است که این مسائل را به صورت جدی مطرح کنیم. جامعه مدنی با آموزش، مراوده و گفت‌وگو شکل پیدا می‌کند. بزرگ‌ترین دغدغه و مشکل در فهم ما از جهان امروز است. اگر از من بپرسید امروز بزرگ‌ترین دغدغه مسوولان کشور و احزاب و نحله‌های فکری سیاسی در ایران چیست، من می‌گویم جهان‌بینی. ما دچار بحران اساسی در جهان‌بینی هستیم، دچار سوءبرداشت و عدم آگاهی هستیم. طرف رئیس‌جمهور می‌شود، شش قطعنامه علیه ایران صادر می‌کنند، می‌گوید کاغذ پاره است. طرف می‌شود رئیس‌جمهور و به هیچ قاعده‌ای در جهان معتقد نیست و می‌گوید باید فلان اتفاق بیفتد. شاید آرمان ما همین باشد، ولی این نحوه گفتار و بیان رئیس یک کشور نیست. طرف این قدر ذوق‌زده می‌شود که می‌رود زیر پرچم کشورهای عرب منطقه می‌نشیند و می‌گوید دارم با دنیا دیالوگ برقرار می‌کنم. آخر، دیالوگ برقرار کردن هم قاعده دارد. نمی‌شود که یک‌دفعه، هیجانی شد و زد در پریز برق و باعث اخلال در مدار برق جهان شد. کل الکتریسیته عالم را با کارهایشان به هم ریختند. طرف وزیر است، آرم کتش را بر‌نمی‌دارد. نمی‌داند که این آرم مثل آرم روی شیشه عینک است که باید کند. طرف وزیر است، کفشش را واکس نمی‌زند و به ملاقات خارجی می‌رود. این نماد یک ملت است. مگر می‌توانیم چنین کاری کنیم. حجاب مشکل جهان نیست، مشکل اعتقادی ما هم نیست، ولی نحوه آرایش و نحوه لباس پوشیدن و نحوه عرضه کردن مهم

است.

بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مولفه‌ای که امروز از نان شب هم برای این مردم واجب‌تر است، این است که مسوولان‌شان در کشور از تحولات مهم جهان آگاهی درستی داشته باشند. جهان با قدرت دارد راه خودش را می‌رود. ما می‌توانیم در این حرکت جهانی اشکال ایجاد کنیم؟ خودمان کجا قرار گرفته‌ایم؟ ما آب و نان 80 میلیون نفر را باید تامین کنیم، امسال در کل مملکت، مشکل بحران آب داریم. مشکل محیط زیست داریم. کودکانی که در تهران به دنیا می‌آیند، به خاطر آلودگی هوا مشکل ریوی دارند. به دلیل اینکه آقایان روغن دیگری وارد کشور کردند، میزان سرطان معده به اوج خودش رسیده است. کتاب و سنت به ما می‌گوید، خدا عقل داده است. اجماع و خردی که در منطق تشیع وجود دارد، همین است. عقل جمعی ما می‌گوید برادر، خواهر، انسان متعهد مسوول، زندگی‌ات را سامان بده. با عقل کشور را اداره کن.

وقتی می‌گوییم دولت باید توسعه‌گرا باشد، یعنی باید بپرسد که امروز چرا کارون بیکار افتاده است، زودتر با عراق به نتیجه برسند. کارون را منطقه بزرگ آزاد کنند تا به بزرگ‌ترین رکن اقتصادی و یک سنگاپور در شمال خلیج فارس تبدیل شود. همان منطقه برای ایران، میلیارد میلیارد پول خواهد آورد. در تهران یک فرودگاه پنج میلیون نفری داریم که فشل است. در دوبی یک فرودگاه ساخته‌اند که 80 میلیون مسافر دارد و می‌خواهند به 120 میلیون مسافر برسانند. فرودگاه دوحه قطر با 80 میلیون مسافر، ترابری منطقه را گرفته است. وقتی ساعت یک بعد از نیمه‌شب وارد فرودگاه دوحه شوید، انگار ساعت هشت یا 9 صبح در میدان توپخانه هستید. فکر توسعه‌گرا اگر بود، با بهبود وضعیت حمل و نقل هوایی، یک ساعت و نیم زمان و سوخت هواپیمای مسافران شرق و غرب با توقف در فرودگاه تهران صرفه‌جویی می‌شد و درآمد عظیمی عاید کشور می‌کرد. جهان با ویژن درست شده است. ویژن را نمی‌توان تعریف کرد. من نمی‌توانم لغتی معادلش بگویم. بینش می‌گویند، ولی بینش و چشم‌انداز، تعریف ویژن نیست. مسوولان ما فاقد ویژن هستند و این ویژن را باید در ذهن ایرانی پمپاژ کرد. اگر این ویژن به وجود بیاید، با ذهن توسعه‌گرا ما بحران گندم، سوخت، حمل و نقل، آموزش، توریسم و... نخواهیم داشت. الان مهم‌ترین کاری که در این دولت، به عنوان یکی از اقدامات وزیر اقتصاد مطرح است، اجرای اصل 44 قانون اساسی است. این همه هم رهبری روی آن تاکید کرده‌اند، امکانات کشور را برایش بسیج کرده‌اند. خب اگر اصل 44 قانون اساسی عملی شود، می‌دانید چه موجی از بیکاری را می‌توانیم حل کنیم؟ ذهن توسعه‌گرا که نباشد، همین است. بحران ما بیشتر از اینکه سیاسی باشد، عمل زدگی است. من معتقدم به هر کس قبل از اینکه مسوولیتی واگذار کنند، باید یکی از این بازی‌های کامپیوتری را بدهند و بگویند بروید یک شهر بسازید. این شهر چند درمانگاه، دانشگاه، موسسه آموزشی، خانه مسکونی می‌خواهد. ببینند این مسوول چه شهری می‌سازد؟ شهر فقط اتوبان نیست که بیایند و یک خط‌کشی کنند و بگویند این چهار تا اتوبان و اینها هم قسمت‌های مسکونی. در هر منطقه شهر باید مراکز آموزشی، درمانی، رفاهی و... پیش‌بینی شود. دچار خودبزرگ‌بینی هستیم، فکر می‌کنیم یک تافته جدا بافته هستیم. وقتی پیاده هستیم یکسری نصایح داریم، وقتی سوار می‌شویم، یادمان می‌رود. در حالی که وقتی اکثریت به قدرت می‌رسد، مهم‌ترین حق با اقلیت است. اکثریت مسوول حفظ حقوق اقلیت است. دولت آقای روحانی که دولت اکثریت است در قبال آن 49‌درصدی که به او رای ندادند، مسوولیت دارد. آنها باید حق سخن گفتن داشته باشند. حق تحرک اجتماعی داشته باشند. علاوه بر آن تنوع قومی و فرهنگی در کشور ما زیاد است که باید در تفکر کشورداری و مملکت‌داری این مسائل را در نظر بگیریم. چطور اقوام و اقلیت‌ها در دوره جنگ می‌آیند و خون می‌دهند، اما در زمان توزیع ثروت و امکانات نادیده گرفته می‌شوند؟ من چاره این مشکلات را در بسط توسعه‌گرایی بین دولت و احزاب و روشنفکرانی مثل آقای زیباکلام می‌دانم.

 شما سال آینده هم همین روند را ادامه خواهید داد یا اتفاقاتی که در سال 94 پیش روی ماست، مثل توافق هسته‌ای یا انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری شرایط سیاسی-دیپلماتیک ایران را دچار چنان تغییری خواهد کرد که احتمال می‌دهید در مشی و روش شما هم تاثیرگذار باشند؟

 من همین روند امسال را ادامه خواهم داد. این را از باب غرور نمی‌گویم. دوست دارم تغییر بدهم، ولی مشروط بر اینکه شما به من بگویید کجای کار هستم. کدام نوشته یا نگاه من مشکل دارد. بگویید چرا این مساله را ندیدید، آن وضعیت را درک نکردید. می‌نویسم، می‌گویم و تا وقتی که مجاب نشوم که کارم مشکل خاصی داشته، در همین مسیر ادامه خواهم داد. البته من فکر می‌کنم کارم سال آینده زیادتر خواهد شد. چون یقین دارم که توافق هسته‌ای انجام خواهد شد و در شرایط ایران، دگرگونی‌هایی را به وجود می‌آورد و احساس من این است که کارمان بیشتر

خواهد شد.

 دستیابی به توافق هسته‌ای در انتخابات مجلس هم اثرگذار خواهد بود؟

 بله، قطعاً اثرگذار است. یکی از کارهایی که فکر می‌کنم خواهیم داشت این خواهد بود که اگر همین‌طور جلو برویم، شورای نگهبان کسر قابل توجهی از نامزدهای غیراصولگرا را رد صلاحیت خواهد کرد. ما از حالا باید با کار مدنی، از طریق مطبوعات، نوشتن و سخنرانی از شورای نگهبان بخواهیم که در حوزه قانونی صلاحیت‌ها را بررسی کند. با توافق هسته‌ای به دلیل شرایط مثبتی که در کشور به وجود می‌آید، کار ما بیشتر می‌شود، انتخابات هم همین‌طور. چرا که جریان اصلاح‌طلبی در انتخابات مجلس با دو مشکل اساسی روبه‌رو است، یکی رد صلاحیت‌ها و دوم اختلافاتی که درون جبهه اصلاحات وجود دارد. هم در جبهه بیرونی باید از شورای نگهبان بخواهیم که رد صلاحیت گسترده نکند و هم در جبهه اصلاح‌طلبی سعی کنیم با نگاه سازمان‌یافته، مجهز و با برنامه وارد انتخابات شویم. در غیر این صورت، اگر نتوانیم انسجام، وحدت و برنامه‌ریزی را درون طیف اصلاح‌طلب ایجاد کنیم، نیازی نیست که شورای نگهبان ما را رد صلاحیت کند. خودمان با دست خودمان، انتخابات را واگذار کرده‌ایم به اصولگرایان.

روند و آرایش مذاکرات هسته‌ای در دو طرف، هم در طرف مقابل و هم در طرف ایران، نشان‌دهنده آرایش همزیستی مسالمت‌آمیز و درک متقابل است. لذا بالاخره ما با غرب به جمع‌بندی می‌رسیم و مذاکرات به نتیجه خواهد رسید. چون نه ما می‌خواهیم شکست بخوریم و نه آنها می‌خواهند. آمریکایی‌ها توان و انرژی زیادی صرف کردند. لذا ارزیابی من این است که مذاکرات به نتیجه خوبی خواهد رسید. یک رقابت داخلی و نشاط سیاسی به دلیل انتخابات خبرگان رهبری و شورای اسلامی به وجود می‌آید و احتمالاً اختلافات در بعضی از جنبه‌ها هم بالا خواهد گرفت. در سال آینده سه نفر از فقهای شورای نگهبان باید از آن خارج شوند و ترکیب این شورا دچار دگردیسی خواهد شد. پیش‌بینی من این است که در دولت هم تحولی رخ خواهد داد، چند نفر از وزرا از دولت خارج می‌شوند. در بعد اقتصادی هم من تصورم بر این است که دولت باید فضا را باز کند. چون کارخانه‌ها در حال ورشکستگی کامل هستند و فضا خیلی شکننده شده است. نمی‌شود بیمار سرطانی را روی تخت خواباند و تمام راه‌های ورود غذا و انرژی را بر او بست با این هدف که سلول‌های سرطانی از بین بروند. خب علاوه بر سلول‌های سرطانی، سلول‌های سالم هم می‌میرد. در جهان، عملکرد یک دولت در چهار سال این است که سه درصد تورم را پایین بیاورند. تورم دماسنج نیست که در زمستان و تابستان 30 درجه هوا با هم متغیر باشد. اقتصاد حرف و منطق دارد. همین‌طور که جلو تورم را بگیرید اگر یک‌دفعه رهایش کنید، به سقف می‌چسبد. اینها واقعیت‌های جامعه ما در سال آینده است که می‌توان حدس زد و من امیدوارم گشایش‌هایی از جهت سیاسی صورت بگیرد. من هم سال آینده همچنان در صحنه داخلی و خارجی فعال خواهم بود. نصفم دیپلمات است و نصفم سیاست‌ورز داخلی است و در هر دو زمینه فعالیت می‌کنم.

زیباکلام: ایشان نیمی ز ترکستان هستند و نیمی ز فرغانه.



دوشنبه 3 فروردين 1394  6:42

آخرين تاريخ بازديد : يکشنبه 2 دى 1403  12:46:0
تعداد بازديد از اين خبر : 6315
 
   copyright 2009-2010, all right reserved. WWW.KHARAZI.IR نقشه سایت        سایتهای مرتبط        تماس با ما