بر کسی از اهل فرهنگ و اندیشه پوشیده نیست که فضای فرهنگی ایران امروز تناسبی با استحقاق و ظرفیتهای موجود این سرزمین گرانـقـدر و سرگذشت و سرنوشت پـرمایه آن ندارد. وظیفه خطیر همه فرهنگدوستان است که راههای غنیتر ساختن فضا را بیابند و بازنمایند. کاوشـهـای ما باید از سر آگاهی به اکنون، معرفت به گذشته و بصیرت به آینده باشد.
در دهه 80 جامعه بین المللی به این مساله توجه کرد که در قرن بیستم، بشر چنان اولویت را به اقتصاد داد که از فرهنگ غافل شد و نتایج این غفلت خودش را در صحنه مشکلات نشان میداد. سازمان ملل در مصوبهای در 1988 به خاویر پرز دوکوییار ماموریت داد تا کمیسیونی تشکیل بدهد تا نقش فرهنگ را در توسعه مورد مطالعه قرار دهد. ده سال برای این کار مهلت گذاشتند. حاصل کار در 1998 در کنفرانس جهانی فرهنگ و توسعه در استکهلم که از طرف یونسکو برگزار شد مورد بررسی قرار گرفت و گزارشی که حاصل 10سال مطالعه بود نشان داد که «توسعه»منهای «فرهنگ» عقیم است و پایدار نیست.
مهمترین اقتصاد جهان در سال 2020 میلادی را اقتصاد فرهنگی یعنی اقتصاد توریسم و اقتصاد فرهنگ وهنر و توسعه وسیع و همه جانبه موزهها وکتابخانهها بهصورت عینی و مجازی خواهد بود. این اقتصاد از اقتصاد انرژی بهعنوان یکی از مهمترین اقتصادهای جهان و کشورها، فراتر و بالاتر است. امروز این دو حوزه در حال رقابت با یکدیگر هستند، توان عظیم گردشگری و میراث فرهنگی و ظرفیتسازی ما در آینده زندگی انسان و جهان باید در این حوزه مورد توجه واقعی قرار گیرد .
آنچه اکنون در بسیاری از نهادهای مالی و پولی مثل بانک جهانی صندوق بین المللی پول بانک توسعه اسلامی و نهادهای فرهنگی سازمان توریسم جهانی آیسسکو و یونسکو دنبال میشود، تحول عمیق و ژرف نسبت به برنامهریزی برای زیربناهای میراث فرهنگی و تأثیر آن تحولات در بستر میراث فرهنگی است که در نهایت متجلی در فرآوردهای به نام اقتصاد یا صنعت توریسم و تولیدات عظیم فرهنگی خواهد بود.
بسیاری از مفاهیمی که تحت عنوان پیشرفت از قرن نوزدهم جا افتاد و در قرن بیستم شتاب گرفت، عنصر فرهنگ را مورد غفلت قرار داد. وقتی در پایان قرن بیستم مشکلات جوامع بشری حاد شد تازه متفکران متوجه آثار این غفلتها شدند. در سالهای آغازین قرن بیست و یکم میبینیم که جامعه بینالمللی دارد نسبت به این غفلت تاریخی خودش در دوران مدرن عکس العمل نشان میدهد و تلاش میکند بجنبد و جبران کند. سازمان ملل سال 2000 را سال «فرهنگ صلح» نامید. سال 2001 را سال جهانی گفتگوی تمدنها نامید. چند کنوانسیون و اعلامیه جهانی مورد بحث و اجماع بین المللی قرار گرفت که همه نشان دهنده یک آگاهی عمومی و احساس ضرورت از طرف وجدان عمومی بشر است.
یکی از نارساییهای فرهنگی این زمانه، هم در میان ما و هم خارج از کشور، غلبه تبلیغات است بر تحقیقات. این بیماری دامنگیـر و ویرانگـر اسباب بسیاری دارد و البته با شتـابزدگی و سطحی نگری که اغلب تحت لوای جهانی شدن مطرح میگردد همگام و همپایه است. اینکه «شهرت» (celebrity) جای «شرف» (honor) را بگیرد و آوازه برخی معروفین آوای اندیشه ورزان و دانش پیشگان را تحت الشعاع قرار دهد، مصیبت فرهنگی بزرگی است و مانع ژرفا یافتن و غنی شدن کار فرهنگی به شمار میرود.
در همه مجامع فرهنگی این اعتقاد به وجود آمده بود که گرچه مقوله جهانی شدن یک واقعیت است، اما با فرهنگ میتوانیم آنرا مدیریت و مهار کنیم. فرهنگ ذاتا موجودی تاریخی است و ارزش تاثیر ملتهای تاریخی و نقش آنها از بقیه متمایز است. یک بحث عمده دیگر بحث کلی «حل منازعات» است (RESOLUTION CONFLICT) .حدود یک قرن قدرتها فکر میکردند که از راه اقتصاد یا مهارتها و معاهدات سیاسی میتوانند بحرانها را مهار کنند، ولی تجربه نشان داد که بدون توجه به فرهنگ نمیتوان بر آنها غلبه کرد. دین سازنده بخش مهمی یا مهمترین و نیرومندترین بخش فرهنگ در جوامع بوده است. اکنون در بسیاری از مراکز دانشگاهی موضوعاتی از قبیل «نقش فرهنگ دینی در حل منازعات» دارد حالت مطالعه آکادمیک به خود میگیرد. دورههای فوق لیسانس برای آن تدوین میشود. امثال خانم آلبرایت هم در این موضوع کتاب مینویسند و مقالات فراوان دیگر. صحبت از درستی یا نادرستی راهبرد آنها نمیکنم،بلکه صحبت از پدید آمدن شان نزول این مباحث است.
در همین سالهای اول قرن بیست و یکم بود که تلاش شد موضوع اخلاق و مبانی فرهنگی آن در نهادهای مهم فرهنگی بین المللی تقویت شود. روز جهانی فلسفه تاسیس شد. هر سال حدود یک هفته در ماه نوامبر این بحث در یونسکو مطرح میشود. جایزه جهانی اخلاق در علم بهنام ابن سینا به پیشنهاد ایران تاسیس میشود.
اگر خوب نگاه کنیم میفهمیم که بحرانهای بزرگ آینده بشر، مثل بحران محیط زیست، بحران آب و امثال آن، همگی ما را به یک دوره حد اقل صد ساله از کنار نهادن مقوله فرهنگ از روند توسعه و قربانی کردن آن در پای اقتصاد و تکنولوژی یاد آوری میکنند. نگاه کنیم به اسناد و مقالات و حرکتی که منجر به پیمان کیوتو در 1997 در مورد گازهای گلخانهای شد. چقدر خلاء توجه به فرهنگ را به ما گوشزد میکنند.
اگر این مقدمات را بپذیریم، میتوانیم درک کنیم ارزش و قدرت استراتژیک ملتهایی را که تاریخ و فرهنگ آنها شناسنامه و مشروعیت تاریخی دارند. این فقط یک فانتزی یا عطش نوستالژیک نیست که ما را به ارزش تاریخ فرهنگ خودمان یادآوری میکند. نه. برای زندگی امروز و ورود در سطح جهانی در حل بحرانهای خودمان و همه جهان، این پیشینه یک سرمایه است. بحران هویت که بر اساس نظر مطرح در مجامع فرهنگی مشکل ساز شده است وقتی پدید میآید که تجربهای از تاریخ چگونگی و عدم توجه به آن مسئله آفرین میشود.
تعدّد شگفت انگیز وبلاگها و بسط معتنابه سایتهای اینترنتی به زبان فارسی بی شک تحول مهمی بوده که در دهه اخیر وقوع یافته است. بالا رفتن عناوین کتابها و نشریات ادواری نیز از شاخصهای مثبت و معنی دار رشد باسوادی در کشور ماست. اما دریغ که محتوای عرضه شده، خواه در عرصه اینترنت و خواه در حوزه نشر از کیفیت مطلوب عاری است. تولیدات فرهنگی آیینه دار جنبههایی از حیات معنوی جامعه است و ضعف محتوا – بهویژه در عرصه کتاب و نشریات که تحت نظارت دولت است- علامت فـتــور فرهنگی در لایههای گوناگون جامعه است. ترجمههای ضعیف، و بدتــر از آن غلبه فکر ترجمه ای، نارسایی مهلکی است که ریشههای فرهنگ را میخشکاند. کمبود پژوهشهای جدّی و آثار نوآورانه در عرصه تاریخ، دین، ادبیات، و فلسفه و... که بهویژه از لحاظ زیبایی شناسانه عمق و مایه داشته باشد، نشانه هشدار دهندهای از اوضاع فرهنگی است. اینکه گاه دیده میشود تحجـّـر، سلفیگری و قشریگری از یک سو و از آن سو هـُرهـُری مذهبی و تسلیم در جریان اغواگر جهانی شدن رو در روی هم صف میآرایند، رجز میخوانند وخبر از پدید آمدن دو قطبی نامطلوب و نامبارکی میدهـد که باید عرصه فرهنگ را از سیطره آن رهانید. بی شک سلفی گری اصیلترین بیان دینداری و بهترین شیوه دین پژوهی نیست و بی گمان جریانزدگی، انفعال و مفتون تبلیغات غالب شدن، با آنچه اندیشمندان حقیقی ارج مینهند فاصله بسیار دارد.
راهی تازه باید گشود و مسیر را برای پا گرفتن سخنهای نو آماده ساخت و به سوی غنای هر چه بیشتر فرهنگ عزم کرد. برای این کار باید برنامه داشت، از سطح کلان بین المللی و کشوری گرفته تا سطح شهر و روستا و محلات.
در قرن 16 و 17 تقریبا تمام آثار سعدی به زبانهای اروپایی ترجمه شده بود و او شناخته شدهترین شاعر ایرانی در اروپا بود، چرا چون از حکمت عملی و حقوق شهروندی صحبت کرده بود. همین بود وجه ارادت ولتر به او. حافظ در قرن 18 در نوع نگاه لطیف شاعرانه اش به انسان و جهان در اروپا مورد توجه قرار گرفت البته نه در حد گستردهای که سعدی بود. اما مولانا چندان شناخته شده نبود. لیکن درست همان زمان که خلاء عدم توجه به فرهنگ بحرانهای هویت و تنهاییهای کشنده برای جوامع بشری پدید آورد و عکس العمل آن در قالب توجه تعصب آلود به موضوع هویت، کشمکشها را دامن میزد، یکباره یک توجه عظیم جهانی به مولانا پدید آمد.
پس تمدنی که زمانی سعدی را پیش میآورد و زمانی مولانا را یک تاریخ چند وجهی و درخشان از مواجهه با چالشها را داشته است. درست است که این مثالها به وادی ادبیات مربوط است، اما میدانیم که ادبیات و توان و گستره نگاه آن آئینه تاریخ نگاه یک ملت به جهان و زندگی است.
مهم این است که ما که صاحب این تجربه تاریخی هستیم خودمان تسری و فصل بندی آن را مدیریت کنیم وگرنه دیگران میکنند و با اهداف و ابزار خود میکنند. دستگاه سیاست خارجی کشور در پیگیری این امـر فرهنگی باید مشارکت مؤثر داشته باشد.
دیپلماسی فرهنگی، به معنای تأکید بر رکن فرهنگ در تعامل دیپلماتیک، باید به تأثیر دانشگاهها و نهادهای فرهنگی خارجی توجه کرد. با برنامه ریزی کلان در دیپلماسی فرهنگی، زمینه را برای حضور کارساز ایران در جهان بهتر میتوان فراهم ساخت. نه تنها در حوزه کشورهای عربی، ترکیه، جمهوریهای تازه استقلال یافته قفقاز و آسیای میانه، بلکه در سرتاسر جهان، فرهنگ غنی ایران اسلامی سرمایهای بی نظیر برای پیشبرد و تأمین منافع ملی است، و شایسته است که دیپلماسی فرهنگی را جدّیتر از پیش بگیریم.
توجه به ریشهها وپیوند و امتزاج اقتصاد و فرهنگ بهویژه و آنگاه که فرهنگ رنگ خدمت به ملک و ملت و تکریم هویت و باورها واعتقادات دینی وملی را بههمراه داشته باشد، عین منافع ملی و دغدغه پاسداری از هویتهای ملی و دینی است.
امروز هم بایست دغدغه معاش مردم داشت و هم بیم بحران فکری و فرهنگی و اعتقادی نسلهای پرسشگر جوان که با جهان انفورماتیک والکترونیک تنیده و آمیخته شدهاند بایست نظام وحاکمیت ودولت گامی و با تحولی بزرگ و اقدامی سترگ نه تنها در بستر توسعه صنعتی و اقتصادی صرف، بلکه با پشتوانه تاریخی - تمدنی و دینی در مسیر پیوند با تحول انسان وجهان، در تجلی پیوند اقتصاد وسرمایه صنعت و سازندگی در بستر خدمت به فرهنگ و هویت دینی اهل بیت علیه السلام فکر وتلاش را به هم پیوند دهدو چه افتخاری عظیمتر و با شکوهتر وفرخندهتر از این که مطلع و آغاز این پدیده مبارک با تلاش و در پیوند و ترویج و تبشیر فرهنگ واقتصاد وکار آفرینی علمی وفرهنگی باشد.
در آخر لازم است تاکید کنم که شأن فرهنگ بالاتر از آن است که توجیه گر قدرت دولتها باشد. برعکس فرهنگ باید قدرت سیاسی و امنیتی را مهار کند. این قدرت است که باید در برابر فرهنگ پاسخگو باشد. فرهنگ کالایی برای سود آوری نیست بلکه فرهنگ جهت گیریهای اقتصادی جامعه را معین میکند، آنرا از مصرف گرایی و اسراف به تولید و کار میکشاند و بر ارزشهای اصیل انسانی در فعالیتهای اقتصادی تکیه میورزد. میگذارند. احترام به فرهنگ از عمق جان انسانهای فرهیخته میجوشدوبه عنوان عنصری استراتژیک در قوام و استحکام بخشیدن باورهای دینی و فرهنگی و همچنین ارتقای سطح آگاهی و بینش ودانش موثر خواهد افتاد.
فراموشی یا فراموشکاری در عرصه پیوند اقصاد و کار آفرینی و فرهنگ و میراث، عقب ماندگی و اسارت فکری در برابر فرهنگ غالب جهانی را به همراه خواهد داشت وبسیاری از فضیلتهای ملی و هویتهای دینی را به رذیلتهای وارداتی تبدیل خواهد ساخت.