سخنرانی در شیراز

 

به نام خدا

 

 

وصف تو جز این نیافت عارف دانا                                         کزهمه وصفی منزهی و مبرا

از توکه نایی نه در گمان و نه دروهم                                    حاصل خامش یکی و بهره گویا

جلوه‌تر کردی نه روی خوب که از وی                                 دل شده آشفته و خرد شده شیدا

هم زتو آید که ذات خویش ستایی                                       ورنه وصال و زبان مدح تو؟ حاشا

 

شیراز اوردیبهشت رشک بهشت و میراث ثمین فرهنگ و هنر. شِمای امروز است و وضعیتِ ما پس مایة آن و مایة این روشن گشت. سَزاو صّلاح خاموشی است اما شیدایی و شوریدگی را آیین دیگری است که فرمود:

از من اکنون طمع صبرو دل و هوش مدار    کان تحمل که تو دیدی همه برباد آمد

و مرا چه باک اگر خود را شوریده بنامم که شوریدة شیراز گفت:

شوریده منم که شور و غوغاست مرا                         شوریده دلی عاشق و شیداست مرا

می‌گفت که شوریده ترت می‌خواهم                         شوریده ترم از آنکه می‌خواست مرا

و براستی کدام عاشق و شیدا خاموش مانده است!....

درباب شیراز بسیار گفته‌اند و نوشته‌اند. با اینهمه ناگفته و نانوشته بسیار است. شیراز قلب عالم است. مرکز مهرورزی، فرهنگ، عرفان و هنر گمان نمی‌برم بیشتر و بیشتر بتوان رفت که خواند: گر پیشترک دوم بسوزم....

کیست که نداند و نشناسد عبدا... حفیف را. ابن مقله را. روزبهان را. شیخ ابو اسحاق را و مَجد حَمیر و شیخ سعدی و خواجه حافظ و اهلی و عرفی و وصا و انجوی ونیاز و قاآنی و شوریده و فرصت و هزاران دیگر را کجای عالم را سراغ کرده‌ایم که به شِمارِ شیراز از آنها خورشید عالمتاب طالع شده باشد.

خال رخ هفت کشور بی نظیر است، پس آمدیم به پای طلب:

به شیراز آی و فیض روح قدسی                             بجوی از مردم صاحب کمالش

"به خاطر داشتم که چون به درخت گل رستم. دامنی پرکنم هدیة اصحاب را" و چون برسیدم تحفه‌ای عزیزتر از کیمیای هنر نیافتم. آن هم هنر هنری مردانی که گزیده دوران بوده و خواهند بود. هرچند هنر به شیراز آوردن به زیره به کرمان بردن و دود به تهران فرستادن ماند.

آنچه فراهم شده و در این مدت آغوش آشنایِ چشم شیرازیان پذیرای آن است حله‌ای است که باتارِجان و پودِ عشق بافته‌ام. هر کتاب و قطعه و رای حکایت بلندش اشارتی دارد و به روزگاران مهجوری و مشتاقی این بنده، ارمغانِ عشق:

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق               گفتم ای خواجه غافل هنری بهتر از این

بگذاریم و بگذریم امروز نه از باب تشویق ایام عشق و طلبگی صادق خرازی، که از بابتی دیگر برای بنده بسیار عزیز است:

این نخستین گام راه بلند بالایی است که آهسته آهسته باید بسریم با همه نیازمودگی. قدمهایی برای برچیدن قلعه و هم آلود آنچه امروز میراث فرهنگی‌اش نامیده‌ایم و رسیدن به جایی که مفهوم ناب میراث فرهنگی را دریابیم و بایسته‌تر آداب ادب داشتن را. و از پَس آن نه مجموعه داری که مجموعه سازی را گسترش دهیم، مجموعه‌ها به هر شکل و از هر سمت پایه و بنیان تشکیل و تأسیس موزه است و موزه دریچه‌ای به گسترة دنیا و به عمق تاریخ. مجموعه‌داری و مجموعه سازی نه ابعد و بعید که قریب و اقرب است نپنداریم که توانگری. یگاه راه دستیابی به آن.

شاید سه مثال، سه صورت را در ایران خودمان نمایانتر سازد.

نخست، حاج حسینِ ملک فرزند میرزا کاظم ملک التجار که توانگری توانگر زاده بود و به عشق فرهنگ و هنر با بذلِ مال مجموعه‌ای فراهم کرد که امروز نه هر ایرانی که هر علاقمند هنر در سراسر جهان به آن می‌بالد.

دو دیگر: دکتر عبدالوهاب نورانی وصال. معلمی عاشق و پاکباز از تبار دودمانی فرهنگ ور و هنرپرور. که کوشید بجان و مجموعه‌ای کم نظیر گرد آورد و سه دیگر فقیه مغفور حضرت آیت الله مرعشی نجفی. کیست که از عظمت و اعتبار کتابخانه آن مرحوم بی‌خبر باشد و کیست که نداند آن در پای در از چه و چگونه جمع آمده است. بی‌شک آن گنجینه جان‌آمیزترین مجموعه نُسخ ودواوین است.

پس عشق و اشتیاق لازم‌ترین سرمایه ابتکار است و اسباب و وسایل یاری کنندة آن و همین. از باب پیشنهاد سه آرزوی خود را که شایسته شیراز جنت طراز می‌دانم بیان می‌دادم و مابقی مانَد همت مسئولین بزرگوار فارس و ژرف نگری مدیران کارآمدی چون وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی و رئیس سازمان میراث فرهنگی کشور.

اولین تأسیس بنیاد و سرایی در کنار خواجه زار برای نمایش دواوین. نُسخ و آثار هنری و پژوهش درباره آنها و گسترشِ ماحصلِ تلاشی که درخور اینهمه باشد.

دیگر تأسیس موزه بزرگ سنگ که در این مورد نیز شیراز در آفاق، طاق است. مگر می‌شود در شیراز گوشه و ذره‌ای را عاری از هنر یافت. حتی سنگ مزارهای قدیمی شاهد این مدعاست و دارالسلام مشحون از این آثار چه بسیار سنگهای مزین به شعر شوریده و داوری و وقار و مزین به خط میرزا علی نقی و قدسی و دیگران و برساخته دستانِ توانای میرزا محمد ابراهیم حجار و دیگر سنگتراشان. از سنگ دل تغافل شاید کرد ولی نمی‌توان از نازکی دلِ سنگها گذشت.

و دیگر قصه خانه خدا و کلام خدا. به دل می‌گویم آیا می‌شود؟ و پاسخ می‌دهد دل قوی دارد که دور نیست و آن تمنای گشایش موزه دائمی قرآن در مسجد وکیل است. مسجد وکیل آراسته تر با نسخ مصحف و قطعات قرآنی و دلپذیرتر با ترنم کلام دنیوی قران. برای ابراز این شور و شوق اعلام می‌کنم که برای آغاز به کار این محل مقدس هرآنچه می‌توانم با نهایت تواضع و اخلاص به این مکان آسمانی برای دوره‌ای مشخص نیاز می‌کنم و امیدوارم این آرزوها به زودی زود محقق گردد.

پایان سخن، خداوندا ما را قدردان و خدمتگذاران ایران و اسلام. تاریخ و تمدن و فرهنگ و عزت آزادی که دستاورد مردم و اعتماد ایشان است قرار بده.

می‌کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو

 

 

                                                                               بیش از ین تصدیع نمی‌دهم.

                                                                                     سید صادق خرازی

                                                                                 اردیبهشت 81 خورشیدی

 



شنبه 21 ارديبهشت 1381  2:13

آخرين تاريخ بازديد : دوشنبه 3 دى 1403  1:37:55
تعداد بازديد از اين خبر : 11389
 
   copyright 2009-2010, all right reserved. WWW.KHARAZI.IR نقشه سایت        سایتهای مرتبط        تماس با ما