"ریبلاس Ruy Blas" ماجرای زیبایی در درام های ادبی نابغه ادب فرانسه و یکی از مهمترین درام پنج پرده اثرشادروان ویکتور هوگو است که به سال 1838 به نظم وشعر درامده است.
ماجرای داستان این درام واقعه ای است که در دربار اسپانیا از دید خالق اثر رخ داده است( در اوائل قرن هفدهم) "دن سالوستdon salluste" وزیر پر قدرت و معتبر دربار پادشاه اسپانیا که در یک ناکامی عشقی مغضوب پادشاه و ملکه گردیده است و میخواهد از ملکه جوان اسپانیا "ماری دو نوبورگ marie de Nabourrg" انتقام بگیرد . وزیر حیله گر او را مسئول بی آبرویی و رسوایی خود میپندارد .بدین منظور ابتدا میخواهد عموزاده خود،"دن سزار دو بازان Don Cesar de Bazan " را وسیله این انتقام جویی قرار دهد ولی چون وی از ایفای این نقش امتناع میورزد دن سالوست سرانجام تصمیم میگیرد خدمه و نوکر خود را که ریبلاس نام دارد به جای دن سزار دو بازان معرفی کرده و از او برای نقشه شوم خویش سوء استفاده کند به ویژه اینکه میداند که نوکرش عاشق ملکه اسپانیاست ! دن سزار واقعی را که نیز عموزادهاش بعد دستگیر و زندانی میکند در یک چنین فرایندی ریبلاس به مقام نخست وزیری میرسد . او فردی آزاده نجیب و درستکار است و هم اینکه به قدرت میرسد وزیران فاسد و غفلت پیشه دربار را مورد استیضاح و نکوهش قرار میدهد ملکه اسپانیا که تحت تأثیر این همه پاکی و عظمت روحی ریبلاس قرار میگیرد و شوهرش که نیز از چندی پیش او را مورد بی مهری و بی اعتنایی قرار داده است دلباخته ریبلاس گشته حتی به او اظهار عشق میکند. باری don salluste در این لحظات دوباره خود نمایی میکند و ملکه را با مکر و حیله به خانه شخصی خود میکشاند و هویت واقعی فردی را که مورد علاقه اوست فاش میسازد!بازگشت نا منتظره و غیر مترقبه "دن سزار" حقیقی که شخصیتی پر سر و صدا و عجیب نا متعادل است شرایط و احوال تازهای که بس جالب توجه است ایجاد میکند.
ریبلاس سرانجام ارباب خود "دن سالوست را میکشد و پس از آنکه مورد مهر و عفو ملکه اسپانیا قرار می گیرد با زهر به زندگی خود خاتمه میدهد.
این درام رمانتیک در واقع شاهکار ویکتور هوگو به شمار میرود شاعر و نویسنده نامدار و برجسته فرانسوی در این اثر دربار رو به انحطاط اسپانیا را ماهرانه و با ظرافت تمام به بی اخلاقی توصیف میکند.
ویکتور هوگو نابغه ادبی فرانسه بدینسان به مدح و تحسین و نبوغ فکری و پاکی و عظمت روحی مردمان ساده دل و عامی که ریبلاس مظهر و اسوهای از ایشان است پرداخته است. از دید گاه ویکتور هوگو این مردمان ساده و معمولی بسیار بخشنده و پاکدامنند و فضایل باطنی آنان اغلب ناشناخته مانده است.