بنام خدا همه روزه انبوهی از ایمیل های علمی ، تحقیقاتی ، پژوهشی و حتی تفریحی و طنز به همت این جعبه جادوی انسان هزاره حدید میلادی بدست همدیگر میرسد بگونه ایی که نوع این معجون جدید یعنی اید انسان را حتی تا بستر هم همراهی میکند پس از فریضه صبحگاهی به عنوان تعقیبات عبادت!!!! سراغ این جعبه جادو رفتم با سپاس از سرکار خانم مریم بهرامی که این مطلب بسیار جالب را که تلاش جناب اقای محمد رضا مجیدی هموطن نادیده و ناشناخته همت نمودند و برایم ارسال کردند ، برای اطلاع همه کسانی که به تارنامه فدوی سرکی میکشند قرار میدهم
میراث جاویدان «هنریتا لکس»
نوشته شده توسط علیرضا مجیدی در تاریخ ۳ آبان ۱۳۹۰
میراث به جا مانده از هر انسان، به فراخور جایگاه اجتماعی، شخصیتی، علمی و میزان ثروتش در طی حیات متفاوت است، از بعضی از افراد تنها خاطرهای در ذهن خانوادههایشان باقی میماند، اما بعضیهای دیگر حتی پس از مرگ هم میراثی از خود به جای میگذارند که بر زندگی انسانهای دیگر تأثیر میگذارد و روند تکامل یک جامعه را تغییر میدهد.
در این میان، البته کسانی هم پیدا میشوند که ناخواسته نام و خاطرهشان جاودان باقی میماند!
هنریتا لکسHenrietta Lacks یکی از این افراد بود. او در آگوست سال ۱۹۲۰ در یکی از شهرهای ایالت ویرجینیا به دنیا آمد. خانواده آنها بسیار پرجمعیت بود، مادر هنریتا در هنگام دهمین زایمانش، درگذشت. پدر او که حس میکرد از عهده سرپرستی این همه فرزند برنمیآید، هر کدام از آنها را به خویشاوندی سپرد، وظیفه بزرگ کردن هنریتا هم به پدربزرگش سپرده شد.
در سال ۱۹۴۱، هنریتا با پسرعمویش ازدواج کرد، تا این زمان آنها در مزارع تنباکو کار میکردند، اما در این زمان برای کار به یک کارخانه نورد فلز رفتند، سپس آنها صاحب یک خانه و پنج فرزند شدند.
در ژانویه سال ۱۹۵۱، هنریتا که احساس تودهای در شکم میکرد و خونریزی غیرطبیعی بدون ارتباط با سیکل قاعدگی داشت، به بیمارستان رفت. از او آزمایش سیفیلیس به عمل آمد که منفی بود، برای آزمایشات بیشتر او را به بیمارستان جانز هاپکینز فرستادند. این بیمارستان، تنها انتخاب او بود، چون تنها بیمارستان در دسترسی بود که بیماران سیاهپوست را میپذیرفت.
آزمایشات پاتولوژی نشان دادند که او سرطان دهانه رحم دارد، او را چند روزی با گذاشتن میلههای رادیوم در داخل واژن درمان کردند و سپس با توصیه برای بازگشت مجدد برای پیگیری درمان، مرخص کردند.
در طی درمان با این شیوه، قسمت کوچکی از بافت دهانه رحم هنریتا که حاوی سلولهای سالم و همچنین سرطانی بود، البته بدون اجازه او، برداشته شد. این سلولها به دکتر «جورج اوتو گی» George Otto Gey داده شد.
هنریتا برای ادامه درمان با اشعه ایکس مجددا به بیمارستان بازگشت، اما در این زمان حال او بد شده بود، پزشکان که تصور میکردند بیماری زمینهای مقاربتی او وضعش را بدتر کرده، او را مورد درمان آنتیبیوتیکی قرار دادند.
در هشتم ماه اگوست، هنریتا در بیمارستان بستری شد و تا زمان مرگش در بیمارستان باقی ماند، او در چهارم اکتبر سال ۱۹۵۱، در ۳۱ سالگی، به خاطر نارسایی کلیوی ناشی از بیماری درگذشت، کالبدشکافی بعد از مرگ نشان داد که سلولهای سرطانی به همه بدن او دستاندازی (متاستاز) کرده بودند.
پیکر هنریتا را بدون سنگ قبر در یک مراسم خانوادگی به خاک سپردند.
اما میراث این زن «عادی» چه بود؟!
سلولهایش!
سلولهایی که به دکتر جورج گی داده شدند، خصوصیتی شگفتانگیز داشتند، آنها زنده میماندند و به رشد خود ادامه میدادند. تا پیش از آن، سلولهایی که از بدن افراد برداشته میشدند، تنها چند روز زنده باقی میماندند و همین مسئله باعث زحمت دانشمندان میشد و آنها نمیتوانستند آزمایشات دلخواه را روی سلولها انجام بدهد.
اما دکتر گی متوجه متفاوت بودن بعضی از سلولهای هنریتا از لحاظ توان بقا و تکثیر شد، آنها را جدا کرد و نام سلولهای هلا HeLa را بر آنها نهاد. این نام از ترکیب دو حرف اول نام کوچک و خانوادگی Henrietta Lacks ایجاد شد.
این سلولهای «جاودانی بودند، یعنی بر خلاف دیگر سلولهای انسانی که بعد از چند چرخه تکثیر، میمردند، زنده میماندند و تقسیم میشدند.
سلولهای هلا در زیر میکروسکوپ الکترونی
همین سلولهای فناناپذیر، سوژه آزمایشات مهم و تأثیرگذاری در پژوهشهای پزشکی و زیستشناسی شدند.
یکی از مهمترین پژوهشهایی که بدون یاری جستن از سلولهای هلا غیرممکن بود، پژوهشهای مربوط به ساخت واکسن بیماری فلج اطفال یا پولیو بود. در آن سالها ده هزار نفر روی این بیماری کار میکردند، با استفاده از همین سلولهای هلا بود که در سال ۱۹۵۴، جونانس سالک Jonas Salk موفق شد، واکسن بیماری فلج اطفال را بسازد.
به زودی تقاضا برای سلولهای هلا بالا رفت و سلولهای هلا به تولید انبوه رسیدند، از این زمان به بعد، سلولهای فناناپذیر هنریتا به محققان سراسر دنیا، پست میشدند و در پژوهشهای سرطان ایدز، مطالعات مربوط به اثر پرتوها و مواد سمی و نقشهبرداری ژنتیکی مورد استفاده قرار میگرفتند، آنها حتی برای آزمایش حساسیت به چسب و مواد آرایشی هم مورد استفاده قرار گرفتند.
تخمین زده میشود که تا به حال، بیست تُن سلول هلا تولید شده باشد و بیش از شصت هزار مقاله علمی با استفاده از همین سلولها نوشته باشد، هنوز هم هر ماه ۳۰۰ مقاله بر این تعداد اضافه میشود.
اما چرا سلولهای خانم هنریتا، چنین ویژگی منحصر به فردی داشتند، پژوهشگران حدس میزنند که عملکرد تلومراز (
) در این سلولها قدری با سلولهای طبیعی تفاوت داشته باشد.
در دهه هفتاد شماری از دانشمندان با خانواده هنریتا تماس گرفتند و از آنها خواستند که نمونه خون بدهند، تنها در این زمان بود که خانواده این زن متوجه شدند که سلولهای هنریتا قبل از مرگش برداشته شده و چنین کاربردهایی پیدا کرده است. اما هیچ عضو دیگر خانواده هنریتا، سلولهایی با خصوصیت او را نداشت. استفاده تجاری از سلولهای هنریتا باعث شد که کار به دادگاه هم کشیده شود، اما قاضی فدرال حکم داد که چنین کاربردی بیاشکال است.
در سال ۱۹۶۶، دانشکده پزشکی Morehouse آتلانتا و شهردار این شهر از خدمات پس از مرگ خانواده لکس تقدیر کرد، متعاقب آن از خدمات پژوهشگران درگیر در این پروژه مانند دکتر گی که متوجه ویژگی فناناپذیری سلولها هلا شد، هم تقدیر شد. در سال ۲۰۱۱ دانشگاه ایالت مورگان به هنریتا دکتری افتخاری پس از مرگ اعطا کرد و در همین سال، قرار شد که نام یک دبیرستان که قرار است در سال ۲۰۱۳ افتتاح شود، به نام او باشد.
در سال ۱۹۹۸، بیبیسی مستند یک ساعتهای را در مورد این واقعه ساخت که در جشنواره بینالمللی سانفرانسیسکو، به عنوان بهترین مستند علمی جایزه گرفت.
در سال ۲۰۱۰، کتابی با نام «حیات جاویدان هنریتا لکس»به قلم «ربکا اسکلوت» نوشته شد که درباره خانواده هنریتا و تأثیرگذاری سلولهای هلا بود.
در می ۲۰۱۰ اعلام شد که شبکه تلویزیونی HBO، قصد دارد با همکاری اپرا وینفری و الن بال، فیلمی در مورد این ماجرا بسازد. در هفدهم همین ماه، یکی از قسمتهای سریال مشهور Law & Order، پخش شد که خط کلی داستان آن الهامگرفته از ماجرای هنریتا بود.
هنریتا لکس با اصلیت آمریکایی – آفریقایی، زن ، همسر و مادری بود که میراث جاودانی از خود به جا گذاشت که روی زندگی همه بشریت اثر گذاشت. شاید ما هم قسمتی از سلامتی خود را مدیون هنریتا باشیم.