تاملی در باب ادب عاشورایی بسم الله الرحمن الرحیم
چند سالی است که درسوگ و مراثی ال الله خاصه ایام شهادت و یا ایام مبارک ماه رمضان چند صد نفری از دل دادگان مکتب اهل بیت در منزل این جانب جمع میشوند و به ندبه وتضرع و تعمق پیرامون حوادث و وقایع تاریخ اسلام به ویژه ایام شهادت مولی الموحدین امیر المومنین و همچنین ایام تاسوعا وعاشورای سید الشهداً میپردازند. اهل علم و اهل معنا هرکدام در ابعاد مختلف اخلاقی عرفانی ان بزرگواران تامل میکنند ، بی تردید ظرفیت عظیم اجتماعی وتاریخی دوران اسلامی مشحون از وقایعی است که با ادب منظوم ایرانی و مفاهیم اخلاقی وعرفانی تمدن اسلام ممزوج شده و در شاهکار عظیم ادب اهل بیت جلوه گری می کند. بی تردید اندیشه و فلسفه امامت و حقیقت ولایت را بایست در بستر ادبیات خلق شده در مسیر تاریخ اندیشه ادبی ایرانیان مسلمان جستجو کرد.
به یاد دارم روز گاری با شادروان سید حسن حسینی و خلد آشیان قیصر امین پور و با برادر دردانه ام جناب سهیل محمودی در بازخوانی ادبیات منظوم عاشورایی باب سخن سر داده بودیم و از ایشان استدعای ان را داشتم که اگر تولید ادب حماسی مراثی ما تا حدی دستخوش رکود گشته، ولی با باز خوانی وتوجه و نقد اثار نیاکان می توان به تولید پاکیزه ادب عاشورایی پرداخت. با بیان این مقدمه لازم میدانم از توجهی که جناب اقای سهیل محمودی در سخنان خود طی سال قبل و سال جاری به این مهم داشته اند قدر دانی کنم.
اینک در نیمه سحر عاشورا که در درد و حرمان بسر میبرم به رسم ادب ، علاقه مندم تا نوشته ای را سیاهه نمایم ودر کمال ادب به ساحت مقدس سید الشهدا ء و قمر بنی هاشم علمدار کربلا تقدیم نمایم.
تاسوعاء وعاشورا تجلی سربازی و جانبازی بهترین انسان های تاریخ انسان و جهان است که الگوی واقعی بشریت هستند و حدیث ایثار و فلسفه شهادت در وجود یکایک نقش افرینان درام کربلا تجلی پیدا کرده است و تراژدی عاشورا تا پایان جهان نماد فضیلت در یک سو و اوج رذیلت در سویی دگر است.
در هر سکانس از واقعه عاشورا، در سرزمین تفتیده در خون واتش کربلا مردمانی نقش افرین بوده اند که پشتوانه ارامش خیام ال الله شده بودند . در یک سوی فرزند ام البنین سردار القمه و برادری با اخلاص حضرت ابالفضل العباس بود که پدیده شهادت و ادب را در عظمت دستان سرفراز او که یکی از غم انگیزترین واقعه در خداد کربلا است می توان دید، در سوی دگر علی اکبر جوان ، قاسم نوجوان و مهربان ، علی اصغر شهید تشنه کام را می توان یافت.
به قول عمان سامانی
نیست صاحب نسبی در نشاتین همقدم عباس را بعد از حسین(ع)
در تکاپوی سیر تحول ادبی ایرانیان عنصر بیداری مهمترین شاخصه اصالت را تعیین میکند، خواه ان منظوم برخاسته از تحول اجتماعی باشد ، و خواه اندرزی اخلاقی و یا منظومی اخلاقی- عرفانی، و یا طنزی پرمفهوم. همه وهمه برخوردار از این است که ایرانیان فرزندان با هوش و تدبیر زمانه خودند و با وام ستاندن از مفاهیم ارزشمند اخلاقی ، مذهبی ، عرفانی و اجتماعی به تولید فکر می پرداختند و حماسه وتاریخ و اسطوره را بهم پیوند میدادند.
و قریب به هزارسال سلطنت بدون منازعه از ان کسانی است که بر عمیق ترین لایه های عاطفی مردم انگشت گذارده اند. ولی به دلائل مبرهن تاریخ سیاسی قریب به سه قرن تا حدی نسل های بعدی از ابشخور اندشه ناب ایرانی محروم ماندند. در سه قرن اولیه شعر فارسی , شعری را که به صراحت درباره قیام عاشورا و شخص امام الشهدا و سایر مجاهدان باشد نمی توانیم استخراج کنیم زیرا که شاعران به خاطر وجود حکومتهای ظالم و عموما دشمن اهل بیت بیشتر از ترس جان در حالت تقیه بودند و یا با تمام ارادتشان به ساحت مقدس اهل بیت یا شعری نسرودند یا بر سنت تقیه اشارات مستقیمی بر حضرت یا حادثه داشته اند.
ولی طی هفت سده یکباره بلوغ ادبی و نبوغ عرفانی وأخلاقی وتاریخی به دلیل فرو پاشی قدرت خلافت بغداد اوج می کیرد و با انفتاح اجتماعی ضمیر خفته متفکران ایرانی همچون سیلی خروشان در فلات ادب ایران میجوشد . دنیای ایرانی منبعث از کلام و اندیشه شیعه، خود جریان ساز و نحله پرور جنبش های ادبی اجتماعی دیگری می گردد
از این رو، باید به نقد اجتماعی و طرح اندیشههای عرفان عاشقانه پرداخت.
سنایی اولین شاعر ایرانی پس از اسلام بشمار میرود که حقایق عرفانی و معانی تصوف را در قالب شعر ارائه کرده است. سنایی در عصر خویش یک شاعر نوگرا بود. بیشتر پژوهندهگان او را پایه گذار شعر عرفانی می دانند. کاری که او آغاز کرد در شعر جلال الدین محمد بلخی به اوج خود رسید. او درسرودن مثنوی، غزل و قصیده توانایی فوق العادهای داشت. سنایی دیوان مسعود سعد سلمان را، هنگامی که مسعود در اسارت بود، برای او تدوین کرد و با اهتمام سنایی، دیوان مسعود سعد همان زمان ثبت و منتشر شد که این خود حکایت از منش انسانی او دارد.
درونمایهی عرفانی و غزلسرایی عارفانه- عاشقانه، تنها نوآوری این شاعر بزرگ در ادب پارسی نیست. او در بیشتر قالبهای شعر پیش از خود بازنگری می کند و حال و هوایی تازه ای در کالبد آنان میدمد. برای نمونه اگر به سیر قصیده سرایی از فرخی و کسائی مروزی تا عصر سنایی نگاه کنیم، متوجه تکرار درونمایهها و تصویرها میشویم. در واقع انگار شاعران دیگر حرف تازهای در شعرهایشان نداشتهاند. شعر آنان فقط یک درونمایه داشت و آن هم ستایش پادشاه و اُمرا و وزرا بود، که حتا از نظر ادبی نیز دیگر چنگی به دل نمیزد و تازگی هم نداشت. یعنی اگر در قرن چهارم هجری قمری از خواندن مدیحه سراییهای فرخی سیستانی میشد از نظر ادبی لذت برد، در دوره سنایی دیگر خواندن این اشعار لذتی نداشت. سنایی با وارد کردن درونمایههای عرفانی، اخلاقی و اجتماعی، جان و روح تازهای به کالبد بی جان قصیده دمید. سنایی به جز درونمایههای عرفانی و اندرزهای اخلاقی؛ نوعی نقد اجتماعی را نیز وارد قصیده کرد که پس از او مورد توجه شاعری مثل کمالالدین عبدالرزاق قرار گرفت. سنایی در حوزهی قصیدهی عرفانی نیز نوآوریهایی داشته که خاقانی در این زمینه از او تاثیر گرفته است.
بدین اعتبار میتوان گفت مولانا در غزل عارفانه، سعدی در سرودن غزل عاشقانه، حافظ در سرودن غزل عارفانه و رندانه همه بهرهمند از خوان سنایی هستند. مولانا که خویش را وامدار عطار و سنایی میداند در بیتی از مثنوی این ارادت را نشان داده و گفته است: «عطار روح بود و سنایی دو چشم او/ ما درپی سنایی و عطار آمدیم»
سنایی با غریبهگردانی و آشنا زدایی از مفاهیم پُر شور غزل عاشقانه، از شعر بی روح و سرد زاهدانه فاصله میگیرد و با دمیدن درونمایهی عارفانه به مفاهیم غزل عاشقانه، معشوق ومی زمینی را به حاشیه میراند و معشوق و می آسمانی را به مرکز فرا میخواند.
شعر سنایی، شعری حماسی و بی قرار و گستاخ است . درونمایهی بیشتر قصاید او در بی توجهی به مادیات است. اورا با ریاکاران زهد فروش کاری نیست وبا حکم حکام ستمگر که هر کدام توجیهگر کار دیگری هستند، با بی تفاوتی اما هوشیار وبیپروا میستیزد و از بیان حقیقت عریان که تلخ و گزنده نیز میباشد، هراسی به دل راه نمیدهد. البته وی از عافیت طلبی و تن به هر خواری دادن و دِرَم طلبی مردم نیز شکایت میکند.
سنایی با نقد اوضاع اجتماعی روزگارش، علاوه بر بیان دردها و معضلاتی که دامنگیر زمانه شده است، نشان میدهد که ، تفکر شبه یونانی بر تفکر شرعی و وحیانی غلبه کرده است؛ در صوفیان، صفایی نیست؛ مجالس ذکر، مجالس بزم وانحراف شده است ؛ حرامخواری رایج و پارسایان خوب کردار منزوی شدهاند؛ و نشانی از جامعهی بسامان و نیک منشی فردی دیده نمیشود.
بخش عمدهای از درونمایه و اندیشه در قصاید سنایی بر مدار انتقادهای اجتماعی بنا میگردد. لبهی تیز تیغ زبان او در بیشتر موارد متوجه زراندوزان و حکام ظالم است. سنایی با تصویر زندگی زاهدانهی پیامبر و صحابه و تأکید بر آن در قصاید، سعی دارد جامعه آرمانی مورد نظر خود را نشان دهد.
از خوان بلند شعرا و عرفا و بزرگان حکمت واخلاق که عبور کنیم از حکیم ابوالقاسم فردوسی ، مـحـمـّد عبده، ابوالحسن علی فرّخی سیستانی ،عـنـصـری، مـسـعـود غـزنـوی،ابو سعید ابوالخیر فخرالدّین اسعد گرگانی، بـابـا طـاهـر عـریـان، حکیم ناصرخسرو قـبـادیـانـی، عبدالواسع جبلّی، بـدرالدّیـن قوامی، سوزنی سمرقندی، رشیدالدّین وطواط ،حکیم نظامی گنجوی، حـکیم خاقانی شروان عطّار نیشابوری)، کـمـال الدّیـن اسـمـاعـیـل، اجمال الدّین عبدالرّزاق اصفهانی شیخ فخرالدّین عراقی ،سیف فرغانی ،امیر خسرو دهـلوی ، جـلال الدّیـن مـحـمـّد مـولوی ، رکن الدّین اوحدی مـراغـه ای ،کـمـال الدّیـن مـحـمـود خـواجـوی کـرمانی ، جـمـال الدّیـن سلمان ساوجی ، شمس الدین مـحـمـّد حافظ شیرازی، نـعـمة اللّه ولی و نورالدّین عبدالرّحمن جامی بتوان گذشت از عظمت و شکوه محتشم کاشانی و تأثیر ادب حماسی او هرگز نمی توان گذشت ومحتشم را بایست باید سلسله جنبان و معمار و پدر شعر عـاشـورا دانـسـت، ترکیب بند ومرثیه دوازده بندی باز این چه شورش است ایشان شور ادبی و ذوق حماسی و اخلاقی پدید اورد و تاثیر شگرفی که بر شاعران چهار سـده اخـیـر داشـتـه، مـوجـبـات غـنـای کـمـّی و کـیـفـی شـعر عاشورا را فراهم ساخته و به دلیل اقبال بی سابقه از این اثر فاخر و ماندگار، نام محتشم و ترکیب بـنـد عـاشـورایـی او بـا فـرهنگ عاشورا گره خورده است. بهترین باور تکرار مجدد اثر جاودانه اوست
باز این چه شورش ست که در خلق عالم ست ؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم ست
کشتی شکست خورده طوفانِ کربلا
در خاک و خون تپیده میدانِ کربلا!
کاش آن زمان، سُرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلندْ ستون، بی ستون شدی
بر خوان غم، چو عالمیان را صلا زدند
اوّل صلا به سلسله انبیا، زدند
چون خون ز حلق تشنه او، بر زمین رسید
جوش از زمین به ذِروه عرش برین رسید
ترسم جزای قاتل او، چون رقم زنند
یکباره، بر جریده رحمت قلم زنند
روزی که شد به نیزه، سرِ آن بزرگوار
خورشید، سر برهنه برآمد ز کوهسار
بر حربگاه، چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشو، واهمه را در گمان فتاد
این کشته فتاده به هامون، حسین توست
وین صیدِ دست و پا زده در خون، حسین توست
کای مونس شکسته دلان، حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بی آشنا ببین
خاموش محتشم! که دل سنگ، آب شد
بنیاد صبر و خانه طاقت، خراب شد
ای چرخ ! غافلی که چه بیداد کرده ای ؟
وَز کین، چها درین ستم آباد کرده ای
کوتاه سخن اینکه سوگ و حماسه دو مبنای نظم فارسی در تجسم شعر عاشورایی بود ولی یکباره ظهور عمان سامانی، شاعر برجسته قاجار، موقعیت ویژه در رویکرد عرفانی پدید اورد . در حالی که اغلب شعرا با نگاهی سوگوارانه و گاه حماسی به عاشورا پرداخته اند، وی با نگاه عرفانی خود این واقعه را به نظم درآورده است. در کتاب شریف گنجینة الأسرارگویی سید الشهداء علیه السلام و یارانش برای رسیدن به کمال باید مسیر مدینه تا کربلا را چون هفت شهر عشق در وادی طریقت منطق الطیر عطار بپیمایند.
در حالی که محتشم کاشانی در شعر معروف «باز این چه شورش است» دربیان خلق شاعرانه ی اثار عاشورایی خود تلاش کرده است،تا عرفان و حماسه را بهم پیوند دهد عمان تلاشش بر بیان عرفانی حرکت عاشورا یی است . شاید به همین دلیل باشد که هر قدر شعر محتشم در میان احاد مردم در مسیر تاریخ جای پای پیدا کرده ،مثنوی عمان سامانی باعمیق ترین لایه های عاطفی اهل بصیرت و طبع خواص همراه گشته است
مثنوی گنجینه اسرار عمان سامانی که جشنواره وصل به جهان دیگراست ، همه را مست وخراباتی کرده ، شکوه سیر به سوی خداوند را نوید بخش عرفان عاشورایی ساخته است و هیچ خبری از غم و مصیبت رایج در اشعار عاشورایی نیست. چرا که در شعر او حسین و یارانش به دیدار یار می روند و هر وداعی نوید بخش وصالی دیگر است.