تاریخ ایرانی:
سید محمد صادق خرازی سفیر تامالاختیار جمهوری اسلامی ایران در جمهوری فرانسه بود. وی در دورهای که مسؤولیت سفارت ایران در پاریس را عهدهدار بود (۸۴-۱۳۸۱)، دیدارهای متعدد و متنوعی با مقامات فرانسوی داشت. یکی از ویژگیهای حضور خرازی در سفارت ایران در پاریس، دامنه وسیع ارتباطات او با مقامات پیشین و فعلی فرانسه و حتی کسانی بود که دارای استعداد و ظرفیتهای نهفته برای آینده جمهوری فرانسه بودند. یکی از آنها ملاقات و گفتوگوهای متعدد او با والری ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه در دوره پیروزی انقلاب اسلامی است.
ژیسکاردستن در دورهای از ریاست جمهوری خود همزمان دو میزبانی مهم را برعهده گرفت. نخست میزبان عالیترین رهبر مذهبی و سیاسی بزرگترین انقلاب مشرق زمین یعنی امام خمینی بود و از طرفی به دلیل بیمها و دغدغههای اردوگاه غرب در دوره جنگ سرد او میزبان کنفرانس گوادلوپ در ۱۴ دیماه ۱۳۵۷ با شرکت سران سه کشور مهم جهان یعنی آمریکا و نماینده آن پرزیدنت جیمی کارتر، بریتانیا و نماینده آن جیمز کالاهان نخستوزیر و هلموت اشمیت صدراعظم آلمان غربی بود.
درباره مواضع ژیسکاردستن پیش و حین برگزاری این کنفرانس نقل قولهای متفاوتی بیان شده است. حتی در برخی مواقع پارادوکسهای فراوانی در مواضع و عملکرد وی میتوان مشاهده کرد اما نکته جالب در مراودات صادق خرازی با پرزیدنت ژیسکاردستن، نامهای است به امضای وی در روز ۴ فوریه ۲۰۰۳ به خرازی که به بیان دیدگاه وی درباره استقبال از امام خمینی اختصاص دارد؛ متن کامل نامه بدین شرح است:
«عالیجناب آقای سفیر
از اینکه به یاد تصمیم بنده در مورد استقبال از آیتالله خمینی در فرانسه بوده و بدین مناسبت پیام قدردانی ملت ایران را برایم ارسال نمودید، بسیار خوشبخت هستم.
عمل بنده در راستای سنت دیرینه استقبال کشورمان از انقلابیون و بخصوص شخصیت ایشان که حامل تمایلات ملت ایران بود، قرار داشت.
امیدوارم در حال حاضر با توجه به فعالیتهای مسئولین رده بالای دو کشور، شاهد تداوم و توسعه روابط، همکاری و دوستی بین ایران و فرانسه باشیم.
خواهشمندم آقای سفیر، احترامات فائقه مرا پذیرا باشید.
والری ژیسکاردستن»
«تاریخ ایرانی» در گفتوگو با صادق خرازی، شرح دیدارهای او با ژیسکاردستن را جویا شده است.
***
موضع دولت ژیسکاردستن در قبال تحولات انقلابی در ایران چه بود؟ آیا دولت وقت فرانسه توانسته بود به تحلیل واقعبینانهای از رویدادهای ایران دست یابد؟
نخست بایست فضای آن روز ایران، انقلاب و ویژگیهای امام خمینی را درک کرد و سپس برای این سوال پاسخ مناسب ارائه نمود. کشور ایران در طول تاریخ همواره دارای اهمیت بود. در آن زمان هم رژیم شاه به دلیل نوع مناسبات با ایالات متحده ژاندارم منطقه به حساب میآمد. صفبندیهای سیاسی جهان آن روز بر اساس معادلات دوران جنگ سرد شکل گرفته بود و نمیتوان به رقابت و حسادت همپیمانان غربی نسبت به یکدیگر و کیفیت روابط یک قدرت جهانی نسبت به دیگر قدرت جهانی بیتوجه بود. رژیم شاه و سیستم سیاسی ایران، نه تنها محبوبیت نداشت بلکه یک نفرت عظیم در میان افکار عمومی جوامع غربی اروپا و آمریکا نسبت به تبختر شاهنشاهی و فساد خاندان شاه و دربار و اصولاً سیستم توتالیتر سرکوبگر شاه در سالهای آخر سلطنت محمدرضا پهلوی پدید آمده بود. تصمیم حضرت امام پس از خروج از عراق و نامهربانی دولت کویت و حرکت به سمت فرانسه یکی از مهمترین تصمیمات استراتژیک محسوب میشود. ما در اینجا در پی پردهگشایی از چیستی و چرایی واقعه حضور رهبر انقلاب در فرانسه نیستیم بلکه آسیبشناسی تصمیم و اراده فرانسه در میزبانی از امام موضوع گفتار ماست. فرانسه همچون ممالک دیگر تحولات انقلاب ایران را رصد میکرد. مطبوعات، احزاب، سیاستمداران و نخبگان فکری هر کدام از منظر خود این جنبش عظیم را رهگیری میکردند. حتی دور از تحلیل نیست که بگوییم فرانسه با بلندپروازی برای بهرهبرداری از مناسبات آینده دو کشور و ساختن پایگاهی در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، گامهایی در راستای میزبانی بهتر از انقلابیون ایرانی برداشت. آنچه امروز برای ما قابل مداقه است رفتارسنجی مقامات جمهوری فرانسه نسبت به حضور حضرت امام است. بسیاری از تحصیلکردگان انقلابی که از یاران امام بودند از جمله دانشآموختگان فرانکوفونی محسوب میشدند و هر کدام دارای ارتباطاتی وسیع در سطح عالی بودند. جالب است که عرض کنم لیونل ژوسپن، نخستوزیر اسبق جمهوری فرانسه به من میگفت که ما در پاریس با آموزههای حزب سوسیالیست به نفع انقلاب مردم ایران تظاهراتهای فراوانی را سازماندهی میکردیم.
سوسیالیستها و بسیاری از نخبگان سیاسی در احزاب و مطبوعات طرفدار حرکت انقلابی مردم ایران و مبارزات ضد استبدادی بودند و دولت فرانسه و در رأس آن پرزیدنت ژیسکاردستن چارهای جز درک ابعاد انقلاب و امام و توجه به انتظار افکار عمومی و نخبگان نداشتند. بدیهی است که پاسخ مناسب به این انتظار جز اینکه نسبت به حضور امام موضعگیری مثبتی داشته باشند، نبود. حتی فرانسوا میتران که رهبر سوسیالیستها بود از امام برای مصاحبت و گفتوگو در مجلس سنای فرانسه دعوت کرد که البته ایشان نپذیرفت. منابع ایرانی که با فرانسویها تبادل اطلاعات میکردند، آقایان دکتر حبیبی، صادق قطبزاده و احمد سلامتیان بودند که تحلیلها و وقایع انقلاب را جهت تنویر ذهن مخاطبان ترسیم میکردند. البته سفارت فرانسه در تهران نیز در آن مقطع تحولات ایران را به خوبی رصد میکرد و از این جهت به برآوردی واقعبینانه دست یافته بودند. علاوه بر آن فرانسویها اصولاً معتقد به نظام جمهوری هستند و دیدگاهشان نسبت به نظام شاهنشاهی و سیستمهای غیردموکراتیک مثبت نیست.
این ویژگی در شخص والری ژیسکاردستن هم متبلور بود. پرزیدنت ژیسکاردستن از جمله سیاستمداران فرانسه و اروپاست که بیش از شصت سال است که در صحنه سیاست داخلی و معادلات اروپا و بینالمللی نقش بارزی داشته است؛ سیاستمداری که بارها تجربه سخت شکست را با پیروزی درهم آمیخته است. آخرین مأموریت سیاسی او یکی از عجیبترین اتفاقات سیاسی اروپاست. او پدر قانون اساسی جدید اروپاست و بیش از پنج سال رئیس کمیته تدوین قانون اساسی اروپا یعنی رئیس کنوانسیون اروپا بود که در اکثر کشورهای اروپایی به رفراندوم گذاشته شد و مردم با افتخار به آن رأی دادند و خودبهخود پدر معنوی قانون اساسی اروپا شد اما همین قانون اساسی که واضع آن سیاستمدار باتجربه و پیر سیاست اروپا و فرانسه است در رفراندوم شش سال قبل فرانسه رأی نیاورد و این واقعه شکست هولناکی برای دولت ژاک شیراک بهشمار آمد. والری ژیسکاردستن از گولیستهای فعال در جمهوری پنجم فرانسه بود. او قدرت را با پیروزی بر جرج پمپیدو تحویل گرفت و با شکست به فرانسوا میتران سوسیالیست، معجزه سیاست فرانسه تحویل داد.
معادلات داخلی فرانسه دارای پیچیدگیهای فراوانی است. قدرت نفوذ صحنهگردانان فرانسه به گونهای است که سیاست در چرخه دموکراتیک به دلیل نقش و دخالت احزاب و وسایل ارتباط جمعی چنان صیقل میخورد که دولتها ناچارند از بیم افکار عمومی دقیقاً طبق قانون اساسی جمهوری فرانسه عمل کنند که نتیجه مجاهدتهای مردان بزرگ این سرزمین است. آزادی ملتها، حق رأی مردم، وجود دموکراسی در کشورها و دفاع از حرکتها و جنبشهای رهاییبخش از یوغ رژیمهای توتالیتر در ذات و نهاد این قانون اساسی دارای اهمیت است و وقتی یک بخش سیاسی فرانسه با استناد به قانون اساسی از روند نهضتهای ضد استبدادی حمایت میکند مسلماً دولتها ناچارند به این نکته توجه کنند.
کنفرانس گوادلوپ بر پایه چه دغدغههایی برگزار شد؟ علاوه بر موضوعاتی چون کودتای کمونیستها در افغانستان، خشونتهای نژادی در آفریقای جنوبی، اشغال نظامی کامبوج توسط ارتش ویتنام و شرایط کشورهای حاشیه خلیج فارس به خصوص شورشیان ظفار، محور مذاکرات آنها درباره ایران چه بود؟
کنفرانس گوادلوپ حول نگرانیهای غرب تشکیل شد، از جمله این نگرانیها همانطور که اشاره کردید، کودتا در افغانستان و اطلاعاتی بود که غرب از احتمال حمله ارتش سرخ شوروی به کابل داشت. فرانسویها احتمال حمله ارتش سرخ به ایران را بعید نمیدانستند و ژیسکاردستن به این تحلیل رسیده بود که شاه و ارتش ایران قدرت مقابله با ارتش سرخ را ندارند و فقط یک ناسیونالیسم مذهبی میتواند ارتش منظمی ایجاد کند. در آن زمان اطلاعات فرانسویها و دیگر کشورهای غربی حاکی از این بود که عملیات ارتش شوروی برای تسخیر کابل عنقریب است. بر این اساس ۳ احتمال مطرح بود، نیروهای شوروی پس از فتح کابل در آنجا مستقر میشوند، یا اینکه به شوروی برمیگردند و یا به پیشروی خود ادامه میدهند تا به منابع انرژی و آبهای گرم برسند. واقعیت جنگ سرد ذهن چهار کشور را به خود معطوف کرده بود. نگرانی دوم غرب مساله انتقال انرژی بود که در صورت اخلال، آنها دچار بحران میشدند.
برای کنفرانس گوادلوپ در تحولات منتهی به انقلاب ایران چه نقشی میتوان قائل شد؟ آیا همچون حامیان انقلاب میتوان آن را تلاش کارتر برای نجات پهلوی دانست یا همچون مخالفان انقلاب بر این نشست عنوان توافق برای سقوط شاه را گذاشت؟
گوادلوپ بیشتر نقش تبادل اطلاعات و یک توجیه کلی را داشت تا تصمیمسازی و تصمیمگیری. دامنه انقلاب در ایران فراتر از آن بود که کنفرانسی مثل گوادلوپ به تحکیم یا فروپاشی رژیم شاهنشاهی کمک کند و رئیس چهار کشور غربی درباره جهتگیری یا جهتدهی حرکت انقلابی مردم گفتوگو کنند. در جریان کنفرانس گوادلوپ چهار قدرت جهان در مقابل تحولات انقلاب تسلیم محض بودند و اطلاعاتی که آنها داشتند حاکی از این بود که شاه فاقد هرگونه مشروعیت ملی است و ایران با بیثباتی در ساختار سیاسی روبروست. در آن مقطع پذیرش حکومتی نیمه شاهنشاهی مثل دوره مصدق هم منتفی بود و پس از آن بود که آمریکا تصمیم گرفت ژنرال هایزر را به ایران بفرستد تا با انقلابیون صحبت کند. انگلیس، فرانسه و آلمان هم در پی این بودند که گرچه جنبههای مختلف انقلاب اسلامی ایران را نمیپذیرند، اما تابع مصلحتهای سیاسی باشند. به این لحاظ کنفرانس گوادلوپ نقطه عطفی در فهم بینالمللی انقلاب اسلامی ایران بود.
شما در دوره حضورتان در سفارت ایران در پاریس با ژیسکاردستن ملاقات کردید؛ فحوای این دیدارها و گفتوگوهای رد و بدل شده شما چه بود؟
در دورهای که در سفارت بودم، بارها با ژیسکاردستن ملاقات و صحبت کردم. ژیسکاردستن میگفت در آن مقطع طبق اطلاعاتی که داشتیم دیگر امیدی برای حمایت از رژیم شاه و استقرار نظام شاهنشاهی باقی نمانده بود و میشود از حرفهای ایشان اینگونه استنباط کرد که آنها در گوادلوپ تسلیم محض خواستهای مردم ایران شدند. ژیسکاردستن گفت ما بحثهای زیادی داشتیم که از جمله آنها این بود که توانایی ارتش شاه را در برابر زیادهخواهی اتحاد جماهیر شوروی منفی ارزیابی میکردیم و مساله مهم دیگر نیز توازن معادله قدرت در نظام پیچیده دوره جنگ سرد بود. باید این را در نظر داشت که جهتگیریهای سیاسی در آن دوره بر مبنای معیارها و اقتضائات دوره جنگ سرد بود. بنابراین تصمیمگیری سران چهار کشور غربی در گوادلوپ منتج از برداشتهای آنها از روند انقلاب ایران و نیز دو قطبی شرق و غرب بود.
ابراهیم یزدی نقل کرده که غربیها میخواستند بدانند نقطه نظرات رهبر انقلاب در مورد مسائل کلیدی از جمله روابط با غرب چه بود که آن هم تبیین شد؛ گفته شد که ما با غرب دعوا نداریم و استقلال خودمان را میخواهیم؛ درباره انتقال انرژی هم سوال شده بود که از طرف امام پاسخ داده بودند حاضریم نفت را بفروشیم و به جایش مواد و وسایل مورد نیاز کشور و نه اسلحه بخریم. آیا ژیسکاردستن اشارهای هم به این موضوع داشت؟
بله، ژیسکاردستن گفت درباره موضوع انتقال انرژی با واسطه از امام خمینی سوال شد که ایشان از طریق یک منبع مورد اطمینانشان پاسخ دادند که انتقال انرژی با قدرت گرفتن انقلابیون و پیروزی انقلاب قطع نخواهد شد. آن پیام مهمی بود که به غرب داده و برای مجموعه اردوگاه غرب بسیار امیدآفرین شد.
در منابع تاریخی آمده که دیدگاههای ژیسکاردستن در نشست گوادلوپ بر پایه اطلاعاتی بود که میشل پونیاتوسکی، فرستاده ویژه او به تهران کسب کرده بود که با شاه در دیماه ۱۳۵۷ هم ملاقات کرد. این سفر چه تأثیری در برآورد فرانسه از اوضاع ایران داشت؟
سفر پونیاتوسکی جنبه تعارف و تشریفات و اطلاعرسانی داشت؛ البته میخواستند به شاه اطمینان دهند که تصمیمی بر خلاف مصالح مناسبات میان دو کشور اتخاذ نمیشود. پونیاتوسکی حامل همین پیام تشریفاتی بود.
حضور امام در فرانسه، شاه را نگران نکرده بود؟
شاه و ساواک و سیستم سیاسی و امنیتی رژیم شاهنشاهی ترجیح میدادند امام را هر چه سریعتر از منطقه دور کنند لذا شاه از حضور امام در فرانسه نگران نبود، تصور میکرد دور شدن امام از ایران به نفع اوست؛ درحالیکه اقامت امام در فرانسه به ترویج هرچه بیشتر پیام انقلاب کمک کرد و از این جهت برآوردهای شاه اشتباه بود.
تحلیل منابع داخلی حاکی از آنست که ژیسکاردستن هنوز باور نداشت که کار شاه به پایان رسیده است. او گزارشهای ارسالی «رائول دلای»، سفیر فرانسه در تهران را که تأکید میکرد راهی جز خروج شاه از کشور وجود ندارد بدبینانه خوانده و به همین دلیل برای آگاهی از اوضاع ایران، پونیاتوسکی که دوست شاه بود را به تهران اعزام کرد. مسئولان وقت سفارت فرانسه در تهران درباره بیاعتمادی ژیسکاردستن به آنها چه دیدگاهی داشتند؟
سرج دوگاله، که هم اکنون از دیپلماتهای وزارت خارجه فرانسه است و مدتها هم مشاور سیاست خارجی ژان پیر رفرن، نخستوزیر فرانسه بود، در دوره انقلاب معاون سفیر فرانسه در تهران بود. وی در دیداری به من گفت برای ما همه چیز محرز شده بود. رفتوآمد سفارت با روشنفکران ایرانی در تهران و شرکت آنها در تظاهرات ضد حکومتی همه و همه نشان میداد کار از کار گذشته و وقوع انقلاب حتمی است. به گفته دوگاله، از نظر آنها کار رژیم شاه تمام شده بود و از این جهت گزارشی که از تهران به پاریس ارسال میشد، تأکیدی بود بر این پیام که عمر رژیم پهلوی سر آمده است. تقریباً فضای دیپلماتیک و سیاسی و پوششی که رسانههای جمعی از حوادث پیرامون انقلاب اسلامی ارائه میدادند این تحلیل که پایان نظام سلطنت فرا رسیده است را اثبات میکرد.