با سیاست خارجی متعارف، چیزی به ما نمی‌دهند
 

* نگاه‌های مختلفی به سیاست خارجی وجود دارد. بعضی نگاه ایدئولوژیک دارند، برخی منافع ملی را محور قرار می‌دهند و آن را از ایدئولوژی جدا می‌کنند و برخی نیز سیاست­خارجی‌ای را موفق می‌دانند که بتواند آورده اقتصادی برای کشور داشته باشد. اساساً توقع ما از سیاست خارجی یک کشور چه باید باشد؟

 

اصولاً اینکه حیطه استقرار، نفوذ و تأثیرگذاری سیاست خارجی در یک کشور تا چه حد است، به نوع نگاهی که به مبانی سیاست خارجی، اولویت­ها، اهداف و برداشت­های متفاوتی که از جهان­بینی کشورها و دولت­ها وجود دارد، مربوط می‌شود. به آنچه که در دنیای جدید با توجه به مفاهیم مهم جهانی، فضیلت­ها و ارزش­هایی که جامعه بشری در طول تاریخ کسب کرده و نیز کسب تجربه­های گرانبها و بعضاً سخت، هر دولت، کشور و هر انسانی به­صورت مجرد و یا به­صورت مرکب به حوزه بیرونی و پیرامونی خود و به اولویت­ها و فرصت­ها می­نگرد و اصولاً برای جلب موقعیت سیاست خارجی کشور خود تلاش می­کند و با ظرافت، نکته­بینی و دقت، نگاه­ها و برداشت­ها را معطوف به این می­کند که سیاست خارجی نه تنها لازمه و ضرورت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و بقای هر دولت و کشوری است، بلکه از مقتضیات پیشرفت و توسعه و از مقتضیات جدی ادامه حیات و ثبات نیز است. ما در جهانی زندگی می­کنیم که بدون مراودات خارجی و مناسبات خارجی نمی­توان موقعیت پیشرفت را پدید آورد. کسب منافع ملی،‌ نیازمند بازیگری در صحنه­های داخلی و خارجی است و نه تنها تأمین­کننده امنیت، منافع و تثبیت منطقه­ای و بین­المللی محسوب می­شود، بلکه ابزاری برای تبشیر و ترویج مفاهیم ارزشمند هر کشور و دولتی است که بدان پرداخته و می­پردازد.

در مجموع می­خواهم این را عرض کنم که زندگی بدون سیاست خارجی نمی­گویم محال است، شاید خیلی سخت باشد، ولی در آن خیلی چیزها مستتر نیست و خیلی چیزها به­دست نمی­آید. پیشرفت و توسعه در زندگی بدون مراودات خارجی واقعیت ندارد و در آن خیلی واقعیات به­وجود نمی­آید. پس به این جمع­بندی می­رسیم که سیاست خارجی لازمه تأمین امنیت، قدرت و تکاپوی لازم برای مؤلفه­هایی است که ما در زندگی اجتماعی، زندگی اقتصادی، زندگی فرهنگی، زندگی سیاسی و زندگی بین­المللی خودمان داریم و این را جزء ملزومات و مقتضیات آن می­دانیم.

* در تحلیل سیاست خارجی جمهوری اسلامی، برخی مثل جان اسپوزیتو دهه شصت را دهه سیاست صدور انقلاب می‌دانند و پس از رحلت امام پیش‌بینی می‌کردند که ایران به دلیل واقع‌بینی، سیاست صدور کنترل‌شده را اتخاذ کند. حال با توجه به اینکه شما معتقدید تحلیل روند یک پدیده باید با نگاه استقرایی صورت بگیرد و نه قیاسی، روند سیاست خارجی جمهوری اسلامی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

صدور انقلاب حداقل به نحوی در قانون اساسی ما دیده شده است، باید فهمیده شود. البته مفهوم صدور انقلاب این نیست که آن را به معنای یک کالا بدانیم که می­خواهیم آن را صادر کنیم. رفتارها و هنجارهای ما تعیین­کننده این شعار صدور انقلاب است که ما در کجا قرار گرفتیم و چگونه می­توانیم صدور انقلاب را عرضه و اجرایی کنیم و آن را به­صورت الگویی برای سایر ملت­ها و کشورها بدانیم و توصیه کنیم. ما در هر دوره با چالش­های منطقه‌ای بیرونی و بین‌المللی روبه‌رو بوده‌ایم. به زعم من به تاریخ تحول سیاسی ایران و چالش­های جهانی انقلاب اسلامی ایران، باید در همان مقطع تاریخی رسیدگی شود. فرصت­ها و چالش­های ایران در دهه 60 را نمی­توانیم با دهه 90 یکی بدانیم. به لحاظ ماهیت کاملاً با هم متفاوت هستند و گاهی اوقات در تناقض، تضاد و تنافر با یکدیگرند. برای تأمین منافع ملی ناچار بودیم برخی اوقات با همگرایی و برخی اوقات با واگرایی و گهگاه با بهره­گیری از توان دفاعی و نیروی بازدارنده تأمین منافع کنیم و توان و جلوه‌ای از قدرت خود را نشان دهیم. چرا که قدرت، ضرورت تأمین امنیت و منافع ملی است. البته الزاماً تأمین منافع ملی با به‌کارگیری قدرت به­دست نمی­آید. بهره­گیری از قدرت نرم و قدرت سخت لازم و ملزوم یکدیگر در تأمین منافع خواهند بود. مکانیزم استفاده از قدرت نرم و قدرت سخت نیازمند پروسه زمانی است تا منافع ملی تأمین شود. به­عنوان مثال، ما در بعضی مواقع، نیازمند مانورها و تحرکاتی هستیم که نشأت‌گرفته از ماهیت و ذات انقلاب اسلامی بوده و تأثیرات لحظه­ای داشته است. از طرفی، بعضی تحرکات دیگر، تأثیرات فزاینده خود را در بستر زمان نشان داده است. لذا من نه می­توانم و نه می­خواهم نفی سیاست خارجی دهه 60 را بکنم و نه آن را، به­عنوان الگوی مناسبی برای امروز بدانم، بلکه هر کدام در ظرف زمانی خود قابل بحث و هم قابل دفاع و هم قابل نقد هستند. البته به­صورت کلی نبایست آنها را نفی کرد. من بیشتر به دنبال نگاه ایجابی هستم.

تصورم این است که سیاست خارجی ما در ذات خود یک سیاست خارجی استقرایی است. همان­طور که انقلاب، یک انقلاب استقرایی بوده و همان­طور که همه تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ملت ایران یک امر استقرایی بوده و یک امر قیاسی نبوده است. هیچ موقع ما نیامدیم برای تداوم و ثبات انقلاب، خودمان را با انقلاب روسیه، انقلاب فرانسه و یا انقلاب‌ها و جنبش‌های چپ مقایسه کنیم. به­خاطر اینکه یک انگیزه، برنامه و اولویت ایدئولوژیک دیگری داشتیم. برداشتی از وجود انقلاب استقرایی در ایران داشتیم که در آن، حاکمیت ظلم و استبداد باید برود و حاکمیت دموکراتیک بر سر کار بیاید. حاکمیت نقش و قدرت مردم را خوب بشناسد و بفهمد دولت برای آرامش و پیشرفت، بایست تلاش کند و مردم باید احساس امنیت بکنند. حاکمیتی سر کار بیاید که با خارجی­ها در جهت منافع ملی و تأمین منافع ملی دست دوستی‌ بدهد. به این نگاه، نگاه استقرایی می­گویند.

* قاعدتاً یک رویکرد تکاملی هم دارد.

حتماً همین­طور است. جهان­بینی­ها در حال تکامل هستند. جهان­بینی انقلاب و رهبران انقلاب ما در دهه 50 قابل مقایسه با دهه 60 نیست. جهان­بینی دهه 60 نیز قابل مقایسه با جهان­بینی دهه 70 نیست. هر کدام در مسیر تاریخ دستخوش تحول و تکامل شده و می­شوند. همان­طور که انسان تکامل پیدا می­کند و همان‌طور که بشارت قرآن و دین حنیف اسلام است که انسان در بستر زندگی خودش به تکامل می‌رسد. ما در جهانی زندگی می­کنیم که تحول و تکامل، واقعیت و حقیقت تاریخ انسان و جهان است. ما در مسیر قهقراء قرار نگرفتیم، بلکه در جهانی با سیر تکمیلی و تداوم اندیشه و برنایی فکر در تاریخ قرار گرفتیم.

* برخی سیاست خارجی ایران را تقسیم به آشکار و پنهان می‌کنند یا رسمی و غیررسمی. شما در یکی از گفت‌وگوهای خود اشاره کرده بودید که سیاست خارجی پنهان ما موفق­تر از سیاست خارجی آشکار است. اما برخی برخلاف نظر شما معتقدند که فعالیت‌های ما در حوزه سیاست خارجی پنهان، یکی از مهم‌ترین دلایلی بوده که باعث شده ما از ابتدای انقلاب تاکنون به­عنوان یک «مورد امنیتی» در نظام بین‌الملل شناخته شویم و به تبع آن هزینه‌هایی را به نظام و کشور تحمیل کنیم. برخلاف دیدگاه شما که عملکرد ما را در خاورمیانه، عراق، سوریه، لبنان و جاهای دیگر مثبت و ذیل منافع ملی تعریف می‌کنید، آنها اثرگذاری و حضور ما را در این مناطق برای ما هزینه‌ساز می‌دانند. پاسخ شما به این انتقاد و زاویه نگاه چیست؟

من در واقع هر دو سیستم و نگاه را تأیید کردم و به نقش سیاست خارجی ایران در منطقه و اهمیت آن پرداختم. من نمی­خواهم مدل متعارف در سیاست خارجی را نفی بکنم، اما عرض می­کنم که مگر ما در خیلی از مسائل بین‌المللی دخالت کردیم و کاری انجام دادیم و نظراتی دادیم که با یک برخورد امنیتی در مسأله بین­المللی روبه­رو شدیم؟ بله، ما می‌گوییم بایست از قدرت سخت برای پیشبرد اهداف کلان سیاست خارجی استفاده کرد. امروز جهان استکبار کلیه امکانات نظامی، ناوها و امکانات خود را برای پیشبرد سیاست خارجی به­کار گرفته­اند. ما اگر مرزهای تأمین امنیت ملی خودمان را در مرزهای متعارف جغرافیایی تأمین و نقطه­گذاری کنیم، آسیب جدی می­بینیم و ثبات و امنیت کشور را با مخمصه روبه­رو کرده­ایم. ایران به اعتبار انقلاب، نقش سترگ مردم، هوشمندی رهبری و ذکاوت دولت­های خود ابرقدرت منطقه­ای است. برای این موقعیت بایست تلاش کند، سرمایه­گذاری کند و سپس هزینه بپردازد. انقلاب اگر بخواهد نوآوری و پیشرفت داشته باشد یا بخواهد ثبات خودش را حفظ کند، ناچار است مرزهای خود را مرزهای جغرافیایی و سیاسی متعارف قرار ندهد. مرزهای ما از یک سمت در مدیترانه، از یک سمت در یمن، از یک سمت در «قپچاق» قزاقستان و یک سمت دیگر نیز در جلگه هند است. ما مرزهایی داریم که مرزهای هویت دینی و ملی و هویت فرهنگی­مان است و نمی­توانیم خودمان را در این چارچوب­ها محدود کنیم. لذا من در پاسخ به نظریه­ای که قائل به این است که این نگاه­ها موجب می­شود که با نگاه انتزاعی با ایران برخورد کنند، بایست بگویم اگر از موقعیت خود کنار بیاییم، قدرت و امنیت را به ما تعارف نمی‌کنند و هدیه نمی­دهند. ما اگر از یک کشور متعارف به کشور سازش­ناپذیر و تأمین­کننده منافع و امنیت بسیاری از کشورها تبدیل شدیم، به مدد استعانت از بهره­گیری چنین استراتژی است. ما در خیلی جاها در جهت ثبات و رشد امنیت کار کردیم و خیلی جاها کارهایی که ایران کرده، در چارچوب توسعه امنیت خود کشورها و منطقه است. ببینید ما در بوسنی و هرزگوین وارد کار شدیم، آمریکایی ها هم وارد کار شدند. منتها ما هوشمندی داشتیم و زودتر از آمریکایی ها وارد شدیم. آمریکایی­ها با برخورداری از حق آمره خودشان وارد شدند و شروع به سرکوب کردن استبداد و دیکتاتوری در آن مقطع کردند که البته کار بزرگی هم کردند.

ما نمی­توانیم بنشینیم و دست روی دست بگذاریم که مسلمانان را بکُشند و نابود کنند. ما یک مسئولیت تاریخی و انسانی داریم. چون قانون اساسی انقلاب تأکید دارد هر جا که مستضعفین نیاز داشته باشند، مسئولیت انسانی و شرف انقلابی ایجاب می‌کند که کمک کنیم. ما دارای یکی از سیاست­های خارجی ایدئولوژیک در دنیا هستیم. البته امریکا، اسرائیل و فرانسه هم سیاست خارجی ایدئولوژیک دارند و ما هرگز نبایست و نمی­توانیم خودمان را از جهان منتزع کنیم. این نگاه می­گوید اگر ما در حیات خلوت برخی کشورها حضور نداشته باشیم، همه مسائل حل است، نه این­طور نیست. تمام سیر تحولات تاریخ سیاست خارجی ایران در 34، 35 سال گذشته نشان می­دهد هر جا که ما وارد نشدیم و از ابزارهای خودمان استفاده نکردیم، آنها وارد شدند. هر جا که ما ورود نکردیم، آنها ورود کردند. هر کجا که وارد شدیم، باعث امنیت شدیم. آنها ناامنش کردند یا اصلاً هرجا که ما کار هم نکردیم، ما را تبدیل به سوژه امنیتی کردند. لذا ما منافع ملی حداکثری خودمان را باید از طریق این نگاه در سیاست خارجی تأمین کنیم.

البته من سیاست خارجی پنهان را با سیاست خارجی آشکار مکمل هم می­دانم و خود نیز متعلق به تفکری هستم که سیاست خارجی رسمی را برای کشور توصیه می­کنم، اما در عین حال وجود سیاست خارجی پنهان را برای کشور لازم می­دانم. چرا که توانسته تمام قلمرو جغرافیای سیاسی امروز ایران و پیرامون ایران را خوب کسب و کشف کند و در دست خودش قرار دهد.

* شما از آمریکا و اسرائیل به عنوان دو کشوری نام بردید که مثل ما سیاست خارجی ایدئولوژیک دارند. منتها یک نگاهی هم در داخل کشور وجود دارد که منافع ملی را متضاد با ایدئولوژی می­داند و معتقد است با توجه به برخی اصول قانون اساسی، اساساً ما نمی­توانیم در این حوزه مسیر توسعه را برویم. به این دلیل که ایدئولوژیک فکر می­کنیم و مبانی قانون اساسی ما در تعارض با مبانی توسعه است. نظر شما در این مورد چیست؟

نه این‌طور نیست. این برداشت انتزاعی افراد است. هر کجا ایران از موقعیت انقلابی خود جدا شد، زیان کرد. اینها بهانه­ای بیش نیست. بحران تشخیص و رفتارهای ناهنجار افراد را نبایست به قانون اساسی نسبت داد. قانون اساسی مقدس­ترین سند تاریخ این کشور است که پشتوانه آن مجاهدت تاریخی مردم است. کجا مواضع قانون اساسی ما با توسعه مشکل دارد؟ قانون اساسی ما توسعه، پیشرفت و آگاهی و تعالی جامعه را به رسمیت می­شناسد. اینها غربی شدن را الگوی خوب شدن می‌دانند و توصیه می­کنند. می­گویند بیایید دست هایمان را بالا ببریم و تسلیم بشویم. خیر، این در قاموس انقلاب نمی­گنجد. ابهام را به الگوی قیاسی نمی­توان مرتبط کرد. تجربه تاریخی ما نشان می­دهد با اصول نمی­توان برخورد قیاسی یا استقرایی داشت. برخی آشکارا و کاملاً توجیه­شده در جهت منویات قدرت­های استعماری و نظام سلطه، مثلاً می‌گویند عربستان سعودی چقدر خوب اداره می­شود و هیچ مشکلی هم ندارد. اینها از بیرون نگاه می­کنند. «صدای طبل از دور شنیدنش خوش است»! به داخل سعودی بروید، ببینید چه افتضاحی است. مگر مصر نبود، مگر تحولات آینده در ترکیه نیست؟! اینها بیشتر قصیده­سرایی برخی است که خیلی سر سازگاری با نگاه جهان­شمول و جهان­گیر ایران امروز ندارند.

ایران امروز در چارچوب خودش باید نقش پیدا کند. ایران به چند دلیل دارای ژئوپولتیک و موقعیت ویژه است. یکی از آن دلایل این است که ژئوپولتیک تشیع متصل به عمود خیمه ایران است. یکی دیگر ژئوپلتیک جهان اسلام است که در آن به نحوی از انحاء، هر جا که نیاز باشد کشوری به نام ایران می­آید و ظهور پیدا می­کند و کمکشان می­کند. در حالت وجود نظام سلطه و تحمیل استبداد و استعمار، این ایران است که جهت آزادی ملت‌ها به آنها کمک می‌کند. سیاست خارجی ما در کنار عناصر وحدت ملی، پیشرفت را ترویج می­کند و در کنار پیشرفت، به دنبال تأمین حداکثری منافع ملی است و همچنین به نحوی از انحاء با مخاطبین خودش حرف می­زند. به مخاطبین خودش می­گوید راه رستگاری، راه پیشرفت، راه توسعه و راه استقلال این است. اینها در مسیر تاریخ به­وجود آمده است. ما همیشه فریاد زدیم که به دنبال اشغال جهان نیستیم، بلکه ما امنیت را برای همه می­خواهیم. جهان مال خود جهانیان است. ما به دنبال این هستیم که بگوییم زندگی بهروز، زندگی نوروز و زندگی­ای که متصل به آرمان توسعه و پیشرفت عینی و واقعی برای جامعه است، با چه استنادها و چه استدلال­هایی قدرت تحقق آن در جامعه وجود دارد. با این دید من تصور می­کنم که ما نگاه اشتباهی نداریم. نگاه ما، نگاه مثبتی است. لذا شما می­بینید وقتی که سپاه قدس ما در عراق، افغانستان، سوریه و در خیلی جاها عمل می­کند، این کار نه تنها به منزله کاستن از منافع ملی کشور نیست، بلکه افزایش توان دفاع ملی را نیز به همراه دارد و حرکت بازدارنده است. اتفاقاً هر کشوری دوست دارد که تأمین منافع ملی حداکثری را داشته باشد.

* یکی از تفاوت‌های سیاست خارجی ما با دیگر کشورهای دنیا، وجود رهبری نظام در فرایند تصمیم‌گیری در سیاست خارجی است. منتهی دو برداشت متفاوت نسبت به نقش رهبری در سیاست خارجی وجود دارد. یکی اینکه ایشان بدون مشورت تصمیمات حوزه سیاست خارجی را اتخاذ و ابلاغ می‌کنند و کاری به بدنه کارشناسی ندارند. دیگر اینکه در سیاست خارجی رهبری را تحت فشار قرار می­دهند و به اصطلاح «جام زهر» می‌نوشانند. با یک نگاه واقع­بینانه، رهبری نظام جمهوری اسلامی چه نقشی را در مکانیزم سیاست خارجی ایفا می­کند؟

عالی­ترین مقامی که در سیاست خارجی حرف اول و آخر را می­زند، طبق قانون اساسی مقام رهبری ایران است؛ یعنی قانون اساسی ما اختیارات ویژه­ای به رهبری برای نظارت و مسئولیت مستقیم در سیاست خارجی داده است و اجماع­سازی و عملیاتی کردن آن به عهده دولت و شورای عالی امنیت ملی است. موقعیت سیاست خارجی ایران، چند شاخصه اساسی دارد. یکی اینکه دارای قدرت فرماندهی است. این قدرت فرماندهی، دارای بینش و دانش نسبت به ابعاد مختلف سیاست خارجی است و آگاهانه فرمول­های پیچیده­ای را در کنار موقعیت ژئوپولتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک ایران نهادینه کرده است. شاخصه دیگر ـ مهم‌ترین شاخصه ـ شناخت و جهان­بینی است که از فعل و انفعالات جهان اسلام در ایران وجود دارد؛ موقعیت ویژه­ای که رهبری به­عنوان مهم­ترین شخصیت متنفذ و عنصر مؤثری برای رهبری دنیای اسلام پدید آورده است. نکته دیگر اینکه استراتژی سیاست خارجی ما، منافع­ ملی­­محور و ایدئولوژی­محور است. سیاست خارجی ایران برخلاف سیاست داخلی بسیار متمرکز است و دارای قدرت تصمیم­گیری. انعطاف­پذیری در سیاست خارجی نماد عقلانیت سیاسی در حاکمیت ایران است. به همین دلیل برخی سیاست­ها الزاماً برخوردار از فرمول‌های مشابه یا هماهنگ نیستند و برخی از همان آغاز می­توانند تأثیر متقابل بگذارند. بنابراین علت ماندگاری سیاست خارجی‌ ایران را می­توان در پویایی و جهان­بینی آن توصیف کرد.

* آیا می­توانیم مدعی باشیم که سیاست خارجی ایران می­تواند در سیستم سیاسی و بین­المللی جهان مؤثر واقع شود و آیا در این ساختار، از فعل و انفعالات نظام بین­الملل که الزاماً صحبت از همگرایی یا واگرایی مطرح نیست، برداشت عینی داشته باشد؟

در این زمینه باید گفت که یکی از مناسبات مهم و متعارف ایران، حرکت در جهت ثبات و امنیت منطقه است. بی­تردید، ایران در مناسبات منطقه­ای تعریف خاصی را از حیات خودش در جهان می­کند. از طرف دیگر نیز ما دارای مناسبات دوجانبه در جهان هستیم. ما از یک طرف سوریه را در قالب کشورهای هم­پیمان استراتژیک خودمان در خاورمیانه می­بینیم. می­گوییم هم‌پیمان استراتژیک ما سوریه، لبنان، عراق و ترکیه است که البته الان ترکیه به دلیل تحولات اخیر و همچنین جهان تشیع هم­پیمان ما نیست. لذا ما سوریه را هم در این چارچوب می­بینیم و هم آن را در مناسبات دوجانبه (bilateral Relationship) می­بینیم.

سیاست خارجی ما علاوه بر اینکه در سیستم بین­الملل و سیستم سیاسی جهان می‌خواهد کار کند، در مناسبات منطقه­ای جهان و همچنین در مناسبات دوجانبه نیز می‌خواهد کار کند و در پیمان‌های امروز جهانی هم می‌خواهد نقش ایفا کند. سیستم بین­المللی تنها به نظام بین­الملل مربوط نمی­شود، بلکه به الگوسازی­های پیمان­های امروز جهانی هم مربوط می­شود. پیمان­های جدید مثل همین «پیمان شانگهای» و مثل اکو (OIC) کشورهای اوراسیا. در این فضا رهبری این سطوح را در یک قالب می­بیند و تصمیم­گیری می­کند. ما در همه­‌جا می­بینیم که این مفهوم­سازی سیاست خارجی توسط رهبری فقط به منزله نظارت و دخالت نیست، بلکه ایشان با تجربه و آگاهی و برخورداری از خیل کثیری از مشاوران، آگاهانه تصمیم می­گیرند. من عمق سیاست خارجی موفق را تجلی شناخت رهبری می­دانم. حالا عرض می­کنم که چرا عمق سیاست خارجی پنهان ما موفق است و چرا من روی سیاست خارجی غیررسمی ایران تأکید دارم. ما الگوهایی را که در منطقه پیاده کردیم، در جهت ثبات منطقه بوده است، نه در جهت توسعه استبداد منطقه. جهان می­گوید ما به دنبال دموکراسی در جهان هستیم. مردم­سالاری در جهان بالاخره با چه مکانیزمی می­خواهد انجام شود؟ این ما هستیم که می­گوییم در ترکیه به سراغ اکثریت بروید؛ در عین حال حقوق اقلیت رعایت شود. در افغانستان یک مدل دیگر، در عراق یک مدل دیگر، در لبنان هم یک مدل دیگر و در سوریه هم می­تواند یک مدل دیگر باشد. چرا که سوریه هم جز مردم‌سالاری چاره­ای ندارد و در همین مردم­سالاری جایگاه اکثریت و اقلیت را باید در نظر بگیرد.

* درباره این مدل‌ها بیشتر توضیح می‌دهید؟

در افغانستان الگو چیست؟ در این کشور سنی، شیعه، ازبک، تاجیک، هزاره و پشتون داریم و یکی دو تا قبیله دیگر هم هستند. می­گوییم سهم شیعه 25 درصد است، سهم سنی مثلاً حدود 70 درصد است و 5 درصد هم دیگران هستند. تقسیم قدرت به­گونه­ای می­شود که در دولت افغانستان با الگوسازی به شیعه، به سنی و به همه اقوام سهم سیاسی بایست داد. این باعث ثبات و امنیت می­شود. باعث می­شود که مردم به دموکراسی روی بیاورند. باعث توسعه می­شود و در نهایت همه اینها، تبدیل می­شود به افغانستانی که قدرت می‌تواند مهم­ترین مؤلفه زندگی مردم باشد. هیچ راه دیگری در افغانستان نمی­تواند پیاده شود. سیاست خارجی پنهان و عمق استراتژی رهبری به اینجا رسید. آن موقع تمام دنیا گیر کرده بودند که تقسیم قدرت در افغانستان را چه­کار کنیم.

یا تقسیم قدرت در عراق؛ در عراق شیعه، سنی، کرد، مسیحی، ایزدی و اقلیت­هایی مثل ترکمن هم داریم. بعد می­گویید شیعه در جامعه امروز عراق مثلاً 60 درصد تا 70 درصد است، اهل سنت 25 درصد است و همین­طور بقیه را نیز مشخص می­کنید. می­گویید رئیس­جمهور کرد، نخست­وزیر شیعه، رئیس مجلس سنی و همه وزا را هم از تمام اقلیت­ها انتخاب می­کنید. به این مشارکت مدنی می­گویند. این یک الگوسازی برای این کشور است که بتواند در آن ثبات و امنیت را برقرار سازد. تمام اینها را که عرض می­کنم از فرایند سیاست خارجی مبتنی بر دیدگاه رهبری به بیرون رفته است.

یا لبنان را در نظر بگیرید. آیا حزب­الله در حیات سیاسی داخل لبنان دخالت می­کند؟ نه، در قدرت است؟ نه، اما حزب­الله به عنوان یک نیروی قدرت بازدارنده در منطقه و لبنان عمل می­کند. در تقسیم قدرت لبنان مسیحی­ها رئیس­جمهورند، سنی­ها نخست­وزیرند و دولت را دارند؛ شیعیان هم مجلس را دارند. تقسیم قدرت کردند و آن وقت در کابینه دروزی‌ها، مسیحی­ها، ارمنی­ها، شیعیان و اهل سنت سهیم هستند. ببینید همه دنیا جنگ داخلی در سوریه را راه انداختند، اما ایران از روز اول می­گفت الگوی سوریه این نیست.

حالا نمونه‌های الگویی را که جهان برای دموکراسی در اینجا انجام داد نگاه کنید. آمدند در خاورمیانه، گفتند می‌خواهیم دموکراسی را ترویج کنیم. گفتند یک الگو ترکیه است. به اخوان­المسلمین قدرت و دولت دادند، اما بعد در فرایند جدید که صحبت از خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه مبتنی بر دموکراسی و رأی مردم کردند، کلاً همه سیستم منطقه را به­هم ریختند. حتی پشت سیستم­های استبدادی دست‌نشانده خودشان را یک­دفعه خالی کردند. این موضوع نشان داد که تنها الگویی که در خاورمیانه و دنیای اسلام می­تواند ثبات را تأمین کند، مردم هستند. هر سیستمی که فاقد پشتوانه مردم باشد، سقوط می­کند، مگر مستظهر به حمایت خارجی باشد؛ یعنی بقای هر سیستمی سیاسی در خاورمیانه مبتنی بر دو الگو است: یا مردم هستند و یا استعمار و قدرت­های خارجی. با قدرت خارجی هم دموکراسی محال است. نمونه آن لیبی و مصر است یا وضعیتی است که در یمن داریم. نمونه آنها را در دنیای امروز پیرامون خودمان داریم.

* ما هیچ­وقت از اصول خودمان دست نکشیدیم. فلسطین که مسأله اول ما و جهان اسلام است و با اینکه اسرائیل را ظلم محض می­دانیم، اما باز هم راهکار را رجوع به رفراندوم مردم فلسطین و رأی آنها عنوان کردیم. اما آمریکایی‌ها حتی حرف خود را عوض می‌کنند. شما دلیل این نکته را چه می‌دانید؟

ببینید شناختی که ما از قدرت و مؤلفه­های منطقه داریم، آنها ندارند. ما متعلق به مردمی هستیم که در منطقه هستند. آنها را حس می­کنیم و فرهنگشان را داریم، اما آنها ندارند. آنها می­آیند و نظریه­سازی می­کنند و نظریه­سازی آنها با واقعیت­های موجود منطقه همخوانی ندارد. لذا مشکلی که آنها با پدیده­های خودشان دارند، این است که چرا سیاست خارجی آنها، در بعضی جاها کارآمد نیست. با استبداد، دیکتاتوری و کودتا می­توانند همه کار بکنند، ولی سیاست خارجی­ای را که مبتنی بر مردم­سالاری باشد، نمی‌توان با الگوی استبداد و استعمار جا انداخت. لذا دلیل موفقیت ما این است که هر جا دنیای اسلام سنی بوده، شیعه بوده، ما آمدیم وسط و کمکشان کردیم.

ما از اول گفتیم دنیای مستظهر به دموکراسی توسط مردم می­تواند حرکت کند. این الگوهایی است که ما به جهت سیاست خارجی هوشمندمان، انجام دادیم. با سیاست خارجی متعارف و نرمال به ما هیچ چیز نمی­دهند و فقط برای زندگی روزمره ما خوب است. با سیاست خارجی نرمال و متعارف هیچ چیز را در جهان امروز نمی­توانیم بگیریم و تنها به­صورت درشکه‌وار می‌توانیم امنیت و موقعیت خود را تأمین کنیم. ما باید با سیاست خارجی پویا، فعال و فارغ از جدول‌بندی‌های موجود نقش­آفرینی کنیم و نقش خود را بسازیم. تنها راهی که ما در سیاست خارجی می­توانیم منافع ملی خود را حداکثری دنبال کنیم، همین الگو است. در غیر این صورت هیچ چیز به ما نمی­دهند. هر جا که ما کوتاه آمدیم، از دست ما خارج کردند، اما هر جا که جدی گرفتیم، توانستیم منافع خود را تأمین بکنیم. ما با این الگو می­توانیم موفق شویم.

* شما گفتید طبق قانون اساسی رهبری تصمیم‌گیرنده اصلی در سیاست خارجی است. همان‌طور که اشاره کردم، برخی به همین دلیل این‌طور القا می‌کنند که ایشان تنها با توجه به آنچه که خودشان تشخیص می‌دهند تصمیم می‌گیرند و کاری به نظر بدنه کارشناسی کشور در حوزه سیاست خارجی ندارند. آیا این مکانیزم نافی مشورت‌گیری است؟

وقتی ما می­گوییم رهبری تصمیم می­گیرند، به این مفهوم نیست که رهبری بنشینند و مثل یک کارشناس عینی سیاست خارجی ـ اگرچه رهبری واقعاً خودشان یک دیپلمات حرفه­ای هستند ـ که صاحب­نظر در تمام بخش­های مختلف است، عمل کنند. ایشان با یک برنامه­ریزی منسجم و بر اساس ساختار مشورتی کار خود را انجام می­دهد. معمولاً ایشان از مکانیزم شورای امنیت ملی، وزارت خارجه، جمع نخبگان، جلسه سران سه قوه و در حدود اختیارات بعضی­ها که به آنها واگذار شده، استفاده می­کنند و در نهایت جمع­بندی می­کنند. محال است که ایشان سیاست خارجی­ای را که در ذهن خودشان است، بدون مشورت جا بیندازند. البته در مسائلی مثل آمریکا و اسرائیل ایشان خط قرمزهایی را تبیین و ابلاغ کردند، اما در رابطه با دیگر مسائل سیاست خارجی ایشان الزاماً محدودیت ایجاد نمی­کنند. اتفاقاً ایشان یک سیستم و الگو درست کردند. الگوی ایشان این است که بسیاری از نخبگان، صاحب­نظران و کارشناسان مسائل مهم داخلی، خارجی و بین­المللی را دعوت می­کنند و موضوع مطرح می­شود. همه نظرات خود را می­دهند، از آن دو، سه نظر مطرح‌شده، ایشان آن نظری را که بیشتر با واقعیت­های ذهن خودشان و واقعیت­های منطقه تطبیق می­کند، انتخاب می­کنند. این ظلم فاحش است که ما تصور کنیم رهبری فاقد مکانیزم مشورتی است. این مکانیزم مشورتی را شما می­توانید در سران سه قوه، در مشاوران ارشد ایشان در مجمع تشخیص مصلحت، مشاورین و منصوبین ایشان در شورای عالی امنیت ملی، رئیس­جمهور و تیم رئیس­جمهور در وزارت خارجه ـ وزارت خارجه، بر اساس قانون جزء مشاورین شورای عالی امنیت ملی است ـ مشاهده کنید.

* شما در ابتدای صحبت‌ها اشاره کردید که اقتضائات و شرایط دهه 60 با وضعیت امروز ایران متفاوت است. حال برای مطلوبیت بیشتر در عرصه سیاست خارجی با توجه به وضعیت موجود، چه تجویز یا توصیه‌ای می‌کنید؟

ببینید من ته دلم سیاست­های خارجی را که مبتنی بر تندروی باشد، هرگز نمی­پذیرم. البته الزاماً سیاست خارجی که به نهضت‌های آزادی‌بخش کمک می­کند، مروج تندی و تلخی نیست. ما امروز در جهانی قرار گرفته­ایم که در آن جنگ و ستیز ذهن­ها است. امروز قدرت نرم بر قدرت سخت فزونی و غلبه دارد. چگونه می­توان این قدرت نرم را تثبیت کرد و از آن یک ثبات و توسعه ساخت؟ چگونه می­توان این قدرت نرم را که ستیز ذهن‌های هوشمند است، در راستای منافع دینی و منافع ملی کشورها تعریف کرد؟ این موضوع به آن مینیاتوریست و استراتژیست سیاست خارجی برمی‌گردد که سیاست خارجی را مثل یک مینیاتور در بیاورد و بتواند به شما عرضه کند. دست‌پختش باید به قدری خوب باشد که وقتی شما چیزی را میل می­کنید، از آن لذت ببرید یا اگر نقشه­ای را برای شما طراحی می­کند یا الگویی را برای شما می­آورد، برای شما لذت‌بخش باشد. به نظر من ما باید بیشتر دنبال چنین چیزی باشیم؛ یعنی مینیاتوری از دیدگاه­های خودمان ارائه بدهیم که مبتنی بر واقعیت دوران جنگ نرم و فضای کلان ستیز ذهن‌های هوشمند باشد. ذهن‌های هوشمند ما امروز در سیاست خارجی می­جنگند. شاید دلیل موفقیت آقای دکتر ظریف این است که ذهن هوشمند و تحلیل­گری دارد؛ ذهنی که می­تواند خود را با واقعیت­ها تطبیق دهد و می­تواند با واقعیت­ها، خودش را به سمت الگوهای پیشرفت جلو ببرد. با چنین باوری تصور من این است که ما خیلی جاها می­توانیم کارهای بزرگی انجام دهیم. منوط به اینکه موقعیت زمان، موقعیت مکان، ابزارها و مکانیزم­ها را خوب درک کنیم و با آن بتوانیم تأثیر بگذاریم.

 

 


دوشنبه 3 آذر 1393  6:5

آخرين تاريخ بازديد : پنجشنبه 6 دى 1403  15:44:27
تعداد بازديد از اين خبر : 7014
 
   copyright 2009-2010, all right reserved. WWW.KHARAZI.IR نقشه سایت        سایتهای مرتبط        تماس با ما